یه مدته صبحها ساعت 7 میرم پیادهروی. مسیرم از یه پارک میگذره. روزهای اول، تو پارک یه پیرمرد رو میدیدم که تنهایی نرمش میکرد. بعد چند روز به سلام کردیم. چند روز بعدتر، پیرمرد اومد سمتم و بهم ایراد گرفت که این شکل کار، یعنی صرف پیادهروی، فایده نداره. معتقد بود نرمش برای بدن لازمه. بعد پرسید چه کارهای و بحث شروع شد. ضمن بحث فهمیدم مطالعات داشته. البته خب مطالعاتش اشتباه بوده.
این همون چیزی بود که من میخواستم. فرداش رفتم سراغش، بهش گفتم من یه مدته به این فکر افتادم نرمش کنم. اما از اونجایی که روشش رو بلد نبودم، نشده. بهش گفتم تو به من نرمشها رو یاد بده، و ضمن این کار بیا با هم بحث هم داشته باشیم. قبول کرد. حالا کار هر روز صبحم شده اینکه برم پیش این پیرمرد با هم بحث کنیم.