رابطه بین اعضاء و خود موسیقی:
یک آهنگ رپ را در نظر بگیریم. هم شعر و هم آهنگ از یک ساختار مشخص برخوردارند. این ساختار در اکثر آهنگهای رپ مشترک است. برای مثال، آهنگ اختلاف هیچکس را در نظر بگیریم. شعر به سه قسمت تقسیم و هر قسمت از دو بخش تشکیل میشود. بخش دوم در هر سه قسمت تکراری است. موسیقی نیز متناسب با این دو بخش تنظیم میشود. بخشهای اول و دوم ریتمی متفاوت با یکدیگر دارند، اما بخش اول هر سه قسمت ریتمی مشابه دارد و بخش دوم نیز ریتمی مشابه. پس ساختار موسیقی چنین است: ریتم اول، ریتم دوم، ریتم اول، ریتم دوم، ریتم اول، ریتم دوم. شعر نیز متناسب با این ساختار نوشته میشود. موسیقی پاپ، راک، متال نیز معمولاً از ساختاری مشخص برخوردارند، فقط ساختار کمی جابجا میشود. به همین دلیل، این آهنگها معمولاً مدت زمان مشخصی دارند. برای مثال، آهنگهای رپ در بازه سه یا چهار دقیقه هستند، اما آهنگهای متال مدت زمان طولانیتری دارند که البته فراتر از هشت دقیقه نمیرود.
اما موسیقی سوانز نه از ساختار مشخصی برخوردار است، نه مدت زمانی مشخص. برخی از آهنگهای سوانز 5 دقیقه بیشتر نیست، برخی دیگر بالای 30 دقیقه.
دلیل این است که موسیقی سوانز گفتگومحور است. در واقع، موسیقی حاصل گفتگوی برابر اعضای گروه پیرامون یک موضوع مشخص است، اما این گفتگو به جای کلام از طریق سازهای موسیقیایی انجام میگیرد (برای درک بهتر این موضوع توصیه میکنم آهنگ اول این اجرا را ببینید. این آهنگ در مرگ یکی از دوستان گروه ساخته شده، و در واقع، نوعی سوگواری است). شیوه کار سوانز بدین گونه است که حدوداً دو یا سه سال بر روی هر آلبوم کار میکنند. در طول این مدت، همان آلبوم را در کنسرتهای مختلف به صورت زنده اجرا میکنند. در آلبوم به تدریج در طول بیش از 2 سال و به هنگام اجرا برای جمعیت تکمیل میشوند. آهنگی که در اولین کنسرت اجرا میشود با آهنگی که از طریق آلبوم و به صورت رسمی منتشر میشود، تفاوتهایی دارد.
میتوان گفت گروهی داریم که موسیقیاش حاصل مشارکت و دیالوگ آزاد همه اعضای گروه است. این امر خود را به چه نحو نشان میدهد؟ برای مثال، پس از سال 2016 یکی از اعضاء، گروه را ترک کرد و فرد دیگری جایگزین او شد. این دو فرد سازهای مختلفی را مینواختند. بعد از این جابجایی، فضای موسیقی گروه متحول شد، به طوریکه حتی یک آهنگ یکسان نیز به دو شکل مختلف اجرا میشد.
موسیقی سوانز در اصل یک گفتگوی آزاد است. حال اگر فردی برود و فردی دیگر با خصوصیات متفاوت بیاید، فرد دوم آزاد است که هر طور علاقه دارد در گفتگو شرکت کند؛ در نتیجه، شاهد موسیقی متفاوتی خواهیم بود.
حال، ببینیم موسیقی امثال اِبی چیست. در این نوع موسیقی نیز همکاری وجود دارد. آهنگهای ابی حاصل همکاری آهنگساز، شاعر، خواننده و نوازندههاست. اما این ظاهر قضیه است. حقیقت این است که در این نوع موسیقی فقط خواننده اهمیت دارد. سایر افراد اصولاً دیده نمیشوند. از دید مردم، آنها حتی وجود ندارند؛ برای مثال، چند نفر از شیفتگان ابی، نام نوازندههای آهنگ حنا خانوم را میدانند. دیدهنشدن این افراد دلیل دارد، و آن اینکه این افراد حقیقتاً ذرهای اهمیت ندارند. کلیه اعضای گروه نوازنده آهنگ حنا خانوم را میتوان عوض کرد و هیچ تغییری در آهنگ حاصل نشود. فقط و فقط خواننده مهم است، آن هم به دلیل صدا و تصویرش (اهمیت تصویر کمتر از صدا نیست. در بسیاری از موارد حتی مهمتر نیز هست). در این موسیقی، یک سلبریتی وجود دارد که همه چیز و همهکس در خدمت او است. سایر افراد وجود دارند تا شخص سلبریتی بهتر دیده شود. حتی اگر اسم این نوع کار را همکاری بگذاریم، نمیتوان آن را همکاری افراد برابر و آزاد (چیزی که در موسیقی سوانز شاهد آن هستیم) دانست.
یا، به موسیقی کلاسیک نگاه کنیم. اینجا نیز، از طرفی، شاهد نبوغی الهی و غیرقابل دسترس آهنگساز هستیم، و از طرف دیگر، خیل عظیمی از نوازندگان را داریم که نقش پیچ و مهرههای دستگاه بزرگی را دارند که وظیفهاش فقط و فقط اجرای موسیقی آن نوابغ است؛ آهنگساز نابغه و آزاد در برابر نوازندگانی که تحت اوامر آهنگساز (و البته رهبر ارکستر) قرار دارند و از حق مداخله برخوردار نیستند.
تمامی این تفاوتها ریشه در یک مسأله دارند، و آن اینکه موسیقی سوانز حاصل یک بازی جمعی است که در آن نفس عمل گروهی اهمیت دارد، اما موسیقی امثال ابی چیزی است بازاری.
بیشتر توضیح میدهم.
ابتدا، ببینیم موسیقی چیست. سازوآلات موسیقیایی ابزارهایی هستند ساخته دست انسان که همانند هر ابزار دیگری، بر تواناییهای انسان میافزیند و امکان نوعی کنش را برای او فراهم میآورند؛ یعنی این ابزار نیز مانند تمام ابزارهای ساخته دست بشر، واقعیت انسانی را گسترش میدهند. در واقع، انسان با به صدا در آوردن سازهای مختلف میتواند اعمال گوناگونی انجام دهد. همانند مثال چاقو، گستره اعمالی که ساز فراهم میآورد زیاد است. هم سوانز و هم امثال ابی از سازهای موسیقیایی استفاده میکنند، اما آنها را تحت قواعد متفاوتی به کار میبرند. تفاوت این قواعد است که موجب اختلافات موسیقی این دو میشود.
قواعد جهانی که در آن، امثال ابی نماد موسیقی هستند، چیست، و این قواعد چه نوع انسانی را بازتولید میکند؟ زمانیکه میگوییم موسیقی، اولین چیزی که به ذهن میرسد چیست؟ یا به عبارت دیگر، تصور ما (انسانهای قرن بیست ویک) از موسیقی چیست؟
ما موسیقی (و به طور کلی هنر) را امری مقدس و مربوط به نبوغ میدانیم. گویی موسیقی چیزی است خارج از دسترس افراد عادی و تنها عدهای برگزیده شامل لطف الهگان موسیقی میشوند. به طور کلی، هنر به صورت چیزی غیرزمینی فهمیده میشود. گویی هنرمند از چیزی برخوردار است که افراد عادی از آن محروماند. از این لحاظ، فرقی میان بتهوون و امیر تتلو وجود ندارد. موسیقی تتلو برای طرفدارانش چیزی است مقدس، و این تقدیس جنبهای غیرعقلانی دارد. تفاوت چندانی میان رابطه تتلو و طرفدارانش و رابطه ابوبکر البغدادی و اعضای گروهش وجود ندارد. مدتی پیش، تتلو در پیج اینستاگرامش پستی گذاشت و تهدید کرد که اگر این پست تا چند روز آینده به اندازه فلان میلیون کامنت نگیرد، دیگر آهنگی نمیخواند. تتلیستها برای اینکه مرادشان دلخور نشود این خواسته را اجابت کردند. وقتی از تقدس صحبت کنم، لزوماً از موسیقی کلاسیک صحبت نمیکنم. تتلو به همان اندازه باخ و بتهوون مقدس است.
شاید برخی گمان کنند، تقدس هنر در جهان سرمایهداری از بین رفته است. اما من معتقدم سلبریتی همان هنرمند مقدس فرازمینی است که با طرفدارانش رابطهای غیرعقلانی برقرار میکند.
اما از طرف دیگر، این موسیقی از جنبهای بازاری نیز برخوردار است. این موسیقی، در نهایت، باید در بازار به فروش برسد، چرا که امرار معاش هنرمند از فروش آثار هنریاش حاصل میشود. پس در بازار فرهنگی، عرصهای مختص سلبریتی وجود دارد که در آنجا، این شخص به عرضه خود و مهارتهایش میپردازد. اما، سلبریتی کیست؟ شخص باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا به عنوان سلبریتی شناخته شود؟ هیچ. سلبریتی آدمی عادی است با یک مهارت عادی که توسط رسانهها سلبریتی شده است. سلبریتی توسط رسانهها ساخته میشود.
از آنجا که امرار معاش سلبریتی در این بازار نمایش صورت میگیرد، پس عرضه سلبریتی باید محدود بماند. نباید به هر کسی اجازه داد تا مشهور شود، چرا که در این صورت سود همه عرضهکنندگان کاهش مییابد. افراد زیادی در عالم موسیقی فعالیت میکنند (آهنگساز، نوازنده، خواننده، شاعر، کارگردان، فیلمبردار، رقاص و ...)، اما قواعد بازار میطلبد که تنها عده محدودی شناخته شوند. تنها عده کمی از آزادی و ثروت برخوردارند. بقیه وجود دارند فقط برای اینکه در خدمت بازتولید تصویر سلبریتی باشند. میتوان گفت در عالم فعلی موسیقی، یک سلبریتی هست که در ظاهر فردی است خوشبخت. او میتواند هر آنچه را که میلش بدان میکشد، داشته باشد. همچنین، این سلبریتی در ظاهر منحصر به فرد و غیر قابل جایگزین است (اما این فقط ظاهر کار است. رسانهها به راحتی میتوانند سلبریتی را با یک سلبریتی دیگر جایگزین کنند). از طرف دیگر خیل عظیمی از افرادی را داریم که در عالم موسیقی مشغول کارند، اما به دلیل قواعد بازار تنها در حد پیچ و مهرههای قابل جایگزین هستند. و از طرف دیگر، میلیاردها نفر آدم عادی، و بیبهره از هنر که فقط باید تولیدات دیگران را مصرف کنند. این افراد غیرعقلانی عمل میکنند، چرا که از یک طرف مشغول مصرف تصاویر هنری هستند (ایراد افلاطون به شعر)، و از طرف دیگر، تصاویری که رسانهها از سلبریتی عرضه میکنند، باعث بهوجودآمدن حس حقارت در این افراد میشود. این جهانی است که در آن امثال ابی، معین، تتلو، بهنام بانی و ... میتوانند به وجود بیایند و محبوب شوند.
در جهان فعلی، این بازار است که قواعد بازی در دنیای هنر را تعیین میکند؛ موسیقی کالایی است برای مصرف و قوانین عرضه و تقاضا بر این عرصه نیز حاکم است. در جهانی که بازار حاکم باشد، تنها انسان خودخواه، رقابتطلب و مصرفگرا موفق خواهد بود.
حال، به موسیقی سوانز میپردازم. اگر اجراهای زنده این گروه را مشاهده کنید، اولین چیزی که جلب توجه میکند، این است که در این موسیقی هیچ چیز مقدس، نبوغآمیز و غیرقابلدرک وجود ندارد. فقط شش انسان عادی وجود دارند که با سازهایشان پیرامون یک موضوع مشخص گفتگو میکنند. در اینجا، حتی خبری از پیچیدگیهای فنی عرصه موسیقی کلاسیک و سنتی نیز نیست. اعضای گروه در بسیاری از مواقع تنها در حال تولید نویز هستند. وقتی این شکل از موسیقی را میبینیم متوجه میشویم که موسیقی امری است زمینی، عرصهای که همه میتوانند وارد آن شوند. احتیاج به نبوغ نیست. فقط کافی است دوستانی داشت که بتوان با آنها گفتگو کرد؛ و البته، موضوعی که برای همه افراد حاضر در گفتگو مهم باشد، موضوعی که از زندگی واقعی انتخاب شده باشد. در این عالم موسیقیایی، رابطه برابر و آزاد از هر چیز دیگری مهمتر است (برخلاف موسیقی بازاری که انسانهایی نابرابر تولید میکند). در این عالم، نفس عمل گروهی اهمیت دارد. در چنین عالمی، انسانی موفق است که قادر به گفتگو باشد، انسانی که دیگران را به چشم همکار، همفکر و همراه ببیند، انسانی که هویت خود را نه از مصرف که از عمل خلاق خود میگیرد.