مقدمه: چیزی که در زیر میاد، یه طرح توجیهی برای بسیج سازندگیه. به نظرتون بسیج سازندگی با من همکاری میکنه؟
یه مساله هست که باید در موردش بنویسم:
تحویل معادن دولتی به تعاونیها یا شرکتهایی که تمام کارمندان و کارگرانش به یک اندازه در اون سهم دارند.
یعنی ما یه شرکت میخواهیم که سهامش در اختیار تک تک کارمندان و کارگرانش باشه.
مدیر این شرکت هم میتونه سهامدار شرکت باشه و میتونه نباشه.
اما بهتره که خود مدیر هم یکی از سهامداران باشه.
اینجوری سرنوشت خودش رو با سرنوشت بقیه درهمتنیده میبینه.
هر کسی که اونجا کار میکنه، باید متناسب با سعی و تلاشش ببره.
کار مدیر سختتر از کار یه کارگر یا کارمند معمولیه؟
کجاش سختتره؟
باید در مورد اینها صحبت کرد.
اگه سختتر نباشه، نباید اختلافی وجود داشته باشه.
اما هر کس که سعی و تلاشش بیشتره، باید بیشتر ببره.
یعنی درصد سهام کسی که کارش سختتره، بیشتر از درصد سهام کسی خواهد بود که کارش سادهتره.
الان معادن سنگ شهر ما به چنین شرکتهایی واگذار نمیشن.
به شرکتهایی داده میشن که یه نفر یا شاید هم یه اقلیت کل سهام رو در اختیار خودشون دارند و اکثریت بقیه برای اون اقلیت به صورت روزمزد کار میکنند.
حالا، این اکثریت باید آگاه بشن که خودشون میتونن همراه با همدیگه یه چنین شرکتی تاسیس کنند و مستقلا از منابع سنگی بهرهبرداری کنند.
دولت باید منابع سنگی شهر رو در اختیار این شرکتها قرار بده.
اما مردم هم باید ازش بخوان.
برای همین لازمه که امام جمعه شهر به تمام ائمه جماعت مساجد دستور بده که از این به بعد، در مورد این مساله با مردم صحبت کنند و بهشون بگن که چطور باید سهمشون رو از منابع طبیعی شهر خودشون بگیرند.
طبیعتا یه روحانی باید با کارمندان و کارگران هر معدنی در مورد این مسائل صحبت کنه و آگاهشون کنه که میتونن چنین کاری بکنند.
اگه چنین شرکتهایی حق بهرهبرداری از معادن رو در اختیار بگیرند، بعدش نوبت شرکتهای سنگبریه.
در هنرستان شهر میشه یه رشته تاسیس کرد به نام سنگتراشی.
دانشآموز یاد بگیره چطور با استفاده از ابزارهای مختلف سنگ رو به انحاء مختلف تراش بده.
برای مثال، اگه این دانشآموزان یاد بگیرند سنگ رو به صورت مهرههای شطرنج بتراشند، پس از فارغالتحصیلی میتونن از طریق ساخت و فروش شطرنج سنگی امرار معاش کنند. درسته؟
این دانشآموزان همراه با یکی که مدیریت بلده، شرکتی تاسیس میکنند که همه متناسب با سختی کارشون ازش سهم میبرند و در کنار همدیگه برای تامین معاش خودشون تلاش میکنند.
این افراد اگه خودشون فاقد مهارت طراحی باشند، میتونن یه طراح هم به جمعشون اضافه کنند.
اما لازمه همه اینها همکاری دولته.
الان اینجوریه که بانکها به سرمایهداران گنده شهر، وامهای کلان رو به راحتی میدن.
لازمه تاسیس این شرکتها یه سرمایه اولیه است.
بانکها باید به جای دادن وامهای کلان به یه سری سرمایهدار محدود، سرمایه لازم رو به این فارغالتحصیلان بدن تا اینها بتونن برای شروع کارشون ابزار لازم رو تهیه کنند.
مردم شهر باید متوجه همه چیز بشن.
باید بفهمند این طرح چقدر آثار گستردهای داره.
مساله فقط این نیست که یه سری کارمند و کارگر معدن وضعشون خوب بشه.
این اتفاقات رخ بده، وضع همه مردم شهر بهتر میشه.
پ.ن:
ساده است اما سادهانگارانه نیست.
در عمل میتونه سخت یا ساده باشه. بستگی به میزان جهل و تعصب خود مردم داره.