ویرگول
ورودثبت نام
رایزن
رایزن
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

وجهِ تسلیمِ آزادی

قبل شروع:

دوباره در کانال تلگرام (به این آدرس https://t.me/hekmatmotlagh) یه بحث جالب صورت گرفت که بهترین عنوان براش، همین عنوانیه که روی این متن یا شاید هم مقاله علمی (چون درسته که ظاهر یه مقاله علمی رو نداره، اما بار علمی بالایی داره. چیزی که گذشت حقیقتاً یه کلاس درس بود، در حد کلاس‌هایی که هگل برگزار می‌کرد و حتی شاید بالاتر.) گذاشتم.

نمی‌دونم لازمه یا نه، اما میگم که این مقاله در اصل تلاشیه برای اثبات این حکم که «اسلام عین آزادی است».
این مقاله با همکاری مشترک من و علی و بهار حاصل شد. هر کس به اندازه خودش، سهمش رو ادا کرد. پس ازشون تشکر می‌کنم.

البته میتونم برای اینکه این مقاله یکم شکل رسمی‌تر به خودش بگیره، اینجوری کنم.
نویسندگان: حمید، علی، بهار (شوخی بود).

اما متن اصلی:

من: «سقراط می‌گفت «فضیلت، معرفت است». به باور او شناخت حقیقت یا خیر انسان را خیر می‌سازد. سقراط در اشتباه به سر می‌برد.

اراده شریر یا معطوف به شرّ، اراده‌ای است که خیر را می‌شناسد، اما نمی‌خواهد به آن عمل کند.»

علی: «حقیقتا واضح نیست برای بنده حداقل. چطور وجود اراده ی شریر را اثبات میکنید؟»

من: «منظورت از اثبات چیه؟

چه نوع اثباتی میخوای؟

اگه قبول داشته باشی که انسان آزاده، باید بپذیری میتونه آزادانه شر رو انتخاب کنه، حتی اگه به خیر علم داشته باشه.

اما میدونی چرا انسان آزاد نباید شر رو انتخاب کنه؟

چون انتخاب شرّ منجر به اسارت فرد میشه.

یعنی حتی اگه آزادانه شرّ رو انتخاب کنی، در ادامه اسیر خواهی شد.

چون شرّ دقیقا امر جزئیه. شرّ ترجیح جزئیت و شخصیت خودمون بر حقیقت کلی و عمومیه.

انتخاب شرّ انتخاب جزئیت خودمونه.»

علی: «مثال بزنیم

شما دارید میگید که :

فرض کنیم علی ازاد است

پس علی ازاد است که شر را انتخاب کند.

پس علی ازاد نیست (چون شر را انتخاب کرده)

تناقض نمیبینید اینجا؟

شما اگر علی را آزاد فرض کرده اید و یکی از شروط آزاد بودن، انتخاب نکردن شر است، پس نمی‌توانید از اول بگویید علی ازاد بوده است. پس آزاد حقیقی هیچگاه شر را انتخاب نمیکند.

نه؟»

من: «در طول مسیر، اسیر میشه.

دقت کن.

تو آزادی انتخاب کنی، اما اگه انتخاب کنی، اسیر میشی.

امروز نه، فردا حتما اسیر میشی.

در اون لحظه، آزاده. اما چون اسارت رو انتخاب کرده، اسیر خواهد شد.

و چون اصل غایته (یعنی هر چیز که در جستجوی آنی، آنی)، حتی اگه در لحظه انتخاب حقیقتاً آزاد باشی، چون اسارت رو خواستی، اسیری.

من تناقضی نمی‌بینم.»

علی: «پس اینطور میشه که همون لحظه که نیت میکنه شر را انتخاب کنه دیگه اسمش انسان آزاد نیست درسته؟»

من: «مثال: عمر ابن سعد در قصه حسین

چه سرنوشت تراژیکی!!!»

علی: «ببین من هنوز متوجه نمیشم.

من همچنان معتقدم حرف سقراط درسته.

اراده ای که خیر را بشناسد و شر را انتخاب کند وجود ندارد!»

من: «چرا نداره؟

تو داستان حسین، مگه عمر خیر رو نمی‌شناخت؟

اما حکومت ری رو انتخاب کرد.

جزئیتش رو به حقیقت ترجیح داد.»

علی: «من میگم حقیقت حسین را نمیشناخت.

مگر می‌شود کسی حقیقت خیر را بشناسد و شر را انتخاب کند؟ چرا باید اینکار را بکند اصلا؟

وقتی خیر را بشناسد متوجه می‌شود که فقط باید آنرا انتخاب کند.

جز اینکه بگوییم در شناخت خیر کاستی دارد. چیز دیگری می‌توان گفت؟»

بهار خطاب به علی: «هميشه انتخاب شر مستلزم دريافت مجازات نيست مثل. قبول رشوه اينکه شما اشاره ميکنيد به اين معني هست که فقط خير به انسان سود ميرسونه حالا سود و منفعت به هرشکلي

انسان با راه خلاف هم به پول و قدرت ميرسه پس در انتخاب خير و شر فرد حق انتخاب داره اما با انتخاب شر اسير مسئوليت انتخابش ميشه»

علی خطاب به بهار: «سلام.

بحث سود و منفعت نیست.

بحث شناخت است. شناخت خیر به چه معناست؟ آیا عمل کردن به خیر و انتخاب آن یکی از مراحل شناخت آن نیست؟»

من خطاب به علی: «مگه حسین حقیقت خودش رو برای لشگر یزید بیان نمی‌کرد؟

وقتی سخنرانی میکرد، ننه من غریبم بازی که در نمی‌آورد، رفتار خلاف قانون یزید رو آشکار میکرد.

درست نیست؟

عمل به حق سختی داره.

وقتی جمع فاسده، فرد برای خوب بودن باید هزینه بده.

خیلی‌ها حاضر نیستند هزینه بدن.

حسین حقیقت رو کامل برای عمر میگه، عمر آزاد بود تا تسلیم حق باشه یا برخلافش بجنگه.

عمر با اینکه حقیقت رو میشناخت، یعنی می‌دونست تو اون قضیه حق با حسینه، اما ترجیح داد به ملک ری برسه.

به مثال حسین ارجاعت میدم.

عمر حقیقت رو در نظر می‌شناخت. حسین براش تبیین کرده بود. آزادانه براش تبیین کرد. اما عمر در عمل تسلیم حق نشد. این انتخابش آزادانه بود. یعنی حسین هیچ اهرمی نداشت که بخواد بهش فشار بیاره یا مجبورش کنه. خودش انتخاب کرد در عمل تسلیم حقیقتی که در نظر بهش رسیده بود، نباشه.

بخاطر همین اسیر شد.»

علی: «یک سوال میپرسم

فرض کنیم جهنم وجود دارد.

یعنی شما میگی عمر میدونست میره تو جهنم و میدونست عاقبت خوشی نداره پشت کردن به حسین و میدونست اصلا به ملک ری نمیرسه و به یقین رسیده بود (شناخت حقیقی) و باز هم پشت کردن به حسین را انتخاب کرد؟

شناخت حسین (حقیقت) یعنی به درجه ای برسی که هر چی میگه بفهمی و عمل کنی

نه؟»

من: «حقیقت رو اشتباه فهمیدی.

اشتباه عمر چی بود؟

اینکه برخلاف حسین شمشیر زد.

چرا حسین حقیقت بود؟

چون حکومت حقّ حسین بود.

عمر این حقیقت رو می‌دونست.

اما برخلاف این حقیقت شمشیر زد.

حقیقت حسین همینه که حکومت حقش بود.»

علی: «نمیتونیم بگیم عمر این حقیقت که حکومت حق حسین هست را درست درک نکرده بود؟ یا درست نشناخته بود؟

حرف من اینه که آگاهی و شناختی که توی کلام سقراط اومده را نباید دست کم گرفت. مثلا آگاهی و شناخت جزئی داریم و کلی.

آگاهی و شناخت جزئی منظور سقراط نبوده یقینا.

نه؟»

من: «نه، شناخته بود اما تسلیم نبود

این [درستی گزاره سقراط] رو قبول دارم.

باید اینجوری درست کنیم.

فضیلت معرفت است، اما معرفت تمام فضیلت نیست.

فضیلت مطلق، معرفت و عمل به آن است

انسان فاضل یا آزاد، عالمیه که به علمش عمل می‌کنه.»


اسلامآزادیمسأله شرّ
در کار کلام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید