در این متن با استفاده از کلام علی، یه آیه از قرآن رو منسوخ اعلام میکنم.
آیه که اینه:
معنیاش هم اینه:
و همین گونه ما روح (و فرشته بزرگ) خود را به فرمان خویش (برای وحی) به تو فرستادیم، تو از آن پیش که وحی بر تو رسد نه دانستی کتاب (خدا) چیست و نه فهم کردی که راه ایمان و شرع کدام است و لیکن ما آن (کتاب و شرع) را نور (وحی و معرفت) گردانیدیم که هر کس از بندگان خود را بخواهیم به آن نور هدایت میکنیم و اینک تو (که به نور وحی ما هدایت یافتی خلق را) به راه راست هدایت خواهی کرد.
ظاهر این آیه با کلام من در تضاده.
کلام من چیه؟
در پاسخ به این مساله کاربر سهیل مرادی مریمنگاری:
اولاً اینکه قرآن حرف های حضرت محمد (ص) نیست و حرف های خداست که بهش وحی شده. حالا اگه هنوز به این نرسیدی باید بری دنبال اینکه این رو بفهمی اول. تا زمانی که قرآن رو «انسانی» و نه «وحیانی» بدانی، مسیرت اشتباهه و همون مسیریه که فلاسفه رفتن معمولا. تو اولین کاری که باید بکنی اینه که اول به طریق درست به توحید برسی و بعد اتوماتیک همه چی برات جا میفته. اون کتاب که بهت گفتم این کار رو برات میکنه.
خیلی خلاصه توضیح دادم کلامم چیه:
اما در مورد اینکه قرآن حرف کیه:
قرآن حرف محمده، اما حرف محمد تنها نیست. حرف خود عقله. حرف محمد حرف روحه. همون روحی که قرآن در موردش میگه که از امر خداست. محمد مظهر اون روحه. حرف محمد حرف اون روحه.
این کلام منه. نظرت چیه؟
علاوه بر چیزی که در بالا گفتم، میتونم اینجوری هم بگم:
محمد خود روحه و اینکه روح یه مفهومه؛ یعنی، محمد و هگل مفهوم انسان آزاد رو تحت عنوان روح بیان کردند. این انسان ویژگیهایی داره. در برخورد با دیگران به یه طریق خاص برخورد میکنه. اشداء علی الکفار و رحماء بینهم یکی از این ویژگیهاست. محمد مظهر این جهانی مفهوم انسان آزاده.
این کلام منه و ظاهر آیه بالا با این کلام در تضاده.
من میگم محمد خود روحه و در عین حال، روح چیزی است غیر از محمد (اینهمانی در عین تمایز).
اما آیه میگه روح چیزیه بالکل غیر از محمد (تمایز صرف).
معتقدم محمد اشتباه میکنه. محمد در زمانی که اون حرف رو زده، جهل داشته. محمد در اون زمان اینهمانی رو ندیده. یعنی هنوز به شناخت رابطه درست خودش و روح دست پیدا نکرده. تمایز خودش و روح رو به درستی دیده، اما متوجه اینهمانی خودش و روح نشده.
پس، محمد هم جهل داشته و یادتون باشه بنا به قصه موسی و خضر، علم پیامبر هم در طول زمان کامل میشه. پس اینکه بگیم محمد در یه تاریخ مشخص جهل داشته، کفر نیست. خود موسی در زمانی که پیامبر هم بوده، برای تکمیل علمش مجبور میشه سفر کنه.
ریشه این جهل چی بوده؟
نمیدونم.
این جهل برطرف شده؟ یعنی محمد بالاخره فهمیده که روح خودشه یا نه؟
نمیدونم. البته نمیدونم چون قرآن رو کامل نخوندم. شاید آیهای باشه که توش محمد گفته باشه که روح خودشه.
اما این سوالات مهم نیستند.
مساله اصلی اینه که این آیه منسوخ شده. علی کلامی داره که نسخ این آیه است.
علی یه بار در برابر ظاهربینی جماعت اطرفش گفته «قرآن ناطق، منم».
به گفته همین آخوندهای حکومتی، روح در قرآن به معنای قرآن به کار برده شده.
علی وقتی میگه «قرآن ناطق، منم»، در اصل داره میگه «من مظهر اینجهانی روحم». علی متوجه اینهمانی خودش و روح شده.
پس، با کلامی که از طریق حفظ و رفع اسلام و هگل (یعنی، اصلاح منطق هگل با استفاده از خود قرآن) به دست آوردم، اینجور نظر میدم که
وقتی علی اعلام کرد «قرآن ناطق، منم»، آیه 52 سوره شوری منسوخ شد.
محمد در آیه 52 سوره شوری به اشتباه فکر میکنه که روح بالکل غیر از انسانه.