قبل از شروع: https://t.me/hekmatmotlagh سر بزنید. و یه نکته دیگه: کسی که این متن رو میخونه و میفهمه من چی میگم، دیگه یه مقلد نیست، عالم شده.
یه جایی هست به اسم خانه اندیشهورزان ایران که از طرف حکومت حمایت میشه. این خانه هدفش رو این تعیین کرده: «خانه اندیشه ورزان با هدف پشتیبانی و خدمترسانی به زیستبوم اندیشهورزی ایران و رشد و پیشرفت جامعه در سال ۱۴۰۰ تاسیس شد.»
من با یه مدرک کاردانی و برای کار پارهوقت ترجمه وارد این خانه شدم. اما ادعای من بیشتر از اینها بود. من خودم رو یه متفکر در نظر میگرفتم و میگیرم. برای همین، برای دو نفر از افراد ساکن در اونجا از مسائلی حرف زدم که اینجا ازشون صحبت کردم، از جمله، نظام تربیتی و اهمیت شورا و جدال و اهمیت و ضرورت هگل برای جامعه امروز ایران.
چی شد؟ بخاطر ظاهربینی این افراد و البته تنبلی و خودبرتربینیشون نتونستم اونجا کاری از پیش ببرم. اصلاً به حرف من گوش ندادند.
میخواستم چه کار کنم؟ کارهای زیادی میتونستم بکنم؛ از جمله اینکه در یه دانشگاه و یا یه مدرسه شورا و جدال رو امتحان کنم و نتیجه رو نشونشون بدم. اما جهل و حماقت مسئولان ردهپایین نظام نذاشت.
با اینکه همه کاری کردند تا ناامید بشم، ناامید نشدم. اومدم اینجا و شروع کردم به حرف زدن. تمام مسائل رو ریز به ریز باز کردم. حدوداً یک سال و خردهای طول کشید تا افراد کمکم بفهمن چی دارم میگم (اگه جاهلان ساکن در خانه حاضر میشدند یه ماه، دو ماه یا اصلا سه ماه با من هگل بخونن، اهمیت و فوریت این مسائل رو درک میکردند و اون زمان با من اون رفتار رو نمیکردند. البته، من هم تا جایی که میشد تحقیرشون کردم، چون لیاقتشون تحقیر بود و باید میگفتم تا راحت میشدم. تحقیرشون کردم تا به جنون نرسم. اینجا باید این هم اضافه کنم که جاهل در این متن توهین نیست. جاهل کسیه که حاضر نیست به جهلش غلبه کنه و اون افراد به جهلشون غلبه نکردند).
اما اینجا هم چندان کارم ساده نبود. احمقها همه جا هستند و متأسفانه نفوذ کلام دارند. اینجا تا تهش با این احمقها جنگیدم.
مخاطبان اولیه این متن احتمالا بدونن که من شورا و جدال رو اثبات کرد. یعنی اثبات کردم که بازی این دو طریق آزادیه. البته که مخاطبان بعدتر این متن شاید نفهمن چی دارم میگم.
من از طریق عمل به شورا و جدال، حقانیت ادعای خودم رو اثبات کردم.
البته یه عده از موافقان نظام، بهطور خاص، دستاندازانش، نمیخوان این مسأله رو ببینن و متأسفانه روشون رو برگردوندن.
این جماعت هم دچار بیماری تنبلی، ظاهربینی و خودبرتربینیاند. البته بخوام دقیقترش کنم، اسیراند، اسیر جزئیت خودشون. این افراد نمیتونن بپذیرند که روششون برای کار فرهنگی و تبیین اشتباهه و به همین خاطره که به من نگاه نمیکنند. این عده فقط در ظاهر مسلماناند. چون اسلام یعنی اینکه از جزئیت خودت رها بشی و تسلیم حقیقت بشی (امیدوارم الان براتون مشخص شده باشه که وقتی میگن، اسلام به ذات خود ندارد هیچ عیبی ... چه حکمت ژرفی پشتشه).
اینکه به من نگاه نمیکنند، حتی یه ذره هم برام اهمیتی نداره. اما مهمه که این افراد دست از اشتباهشون بردارند. چون با این اشتباهات کار من رو سخت میکنند. اشتباهشون چیه؟ یه عده که اصلا ارتباط نمیگیرند (شأن خودشون رو بالاتر از این بچهبازیها میبینند. هر چی نباشه اینها با حشمت میچرخند). اما از اونها بدتر، اونیه که ارتباط میگیره اما با روش غلط، یعنی، تهدید و مسخره میکنه. متأسفانه هر دو کار در راستای ایجاد تفرقه و یأسافکنی در دل معترضان به نظامه. البته دوباره بدتر از این دو دسته یه دسته دیگه هم هستند که اصولا فکر نمیکنند و فقط تقلید میکنند. همه باید از اشتباه دست بردارند.
اما چرا باید دست بردارند؟
به این دلیل ساده که نظام الان نیاز داره یه رابطه سالم با عموم مردم برقرار کنه.
وقتی میگم رابطه سالم، منظور به طریق آزادیه؛ اول، شورا و بعد، جدال، یعنی، با ادب و این فرض که طرف مقابلت حسن نیت داره، وارد بحث میشی و براش تبیین میکنی. اما صددرصد اعتماد نمیکنی. چون ممکنه طرف دنبال جدال باشه. اگه دیدی دیگه داره جدال میکنه، وارد جدال میشی.
اما چرا اصلا باید رابطه برقرار کنه؟ چون متأسفانه عموم جامعه دچار یأساند. من این یأس رو همه جا میبینم. این شورشهای کور هم حاصل یأسه. نظام باید ارتباط بگیره تا با تبیین حقایق (کلی و جزئی، از جمله پیشرفتهای اقتصادی) برای این معترضان، امید رو در دلشون زنده نگه داره.
برای این کار به یه رسانه نیاز داره.
قبلا هم گفتم، مهمترین رسانه نظام مدارس و دانشگاههاست که متأسفانه به دلیل غفلت مسئولان بالای نظام (شاید هم بهتر باشه بگم خیانت مسئولان ردهبالا و اسبق نظام) و جهل مسئولان ردهپایین نظام، این دو رسانه الان درست عمل نمیکنند (من اگه حماقت جاهلان ساکن در خانه نبود، الان تو مدرسه یا دانشگاه بودم، یعنی در حال جهاد تبیین در این دو رسانه بودم. اما خب نیستم).
از طرف دیگه، صداوسیما هم به دلیل جهل مسئولان اولیه نظام در قبال ماهیت رسانه (به اولین متنم «درباره رسانه» رجوع کنید) یه مهره سوخته است. البته باید به یاد داشته باشیم که تلویزیون کلا یه فناوری سوخته است. نظام دیگه به صداوسیما نیاز نداره. بهتره اجازه بده به مرگ تدریجی بمیره. فقط کافیه دیگه کارمند جدید استخدام نکنه و در طول زمان فعالیتهای سازمان رو کاهش بده.
در این شرایط، نظام چه کار میتونه بکنه؟
به نظرم یه راهحل وجود داره. الان میتونه از شبکههای اجتماعی برای ارتباط با معترضان استفاده کنه، برای مثال، شبکهای مثل خود ویرگول. چون ویرگول هم یه رسانه است، یعنی، یه ابزاره برای انتقال پیام به غیر خود. جایی مثل ویرگول یا هر شبکه اجتماعی دیگهای میتونه رسانه نظام باشه. چرا برای جهاد تبیین از این رسانه استفاده نشه؟
پس، جایی مثل ویرگول میتونه رسانه نظام باشه؛ اما تنها در صورتی که تمام افرادی که خواهان دفاع از نظاماند، یعنی خواهان جهاد تبیین و کار فرهنگیاند و از قضا در ویرگول هم حضور دارند، یکسان عمل کنند؛ اول، با ادب تمام ارتباط بگیرند (قابل توجه سپهر) و بعد به جای تمسخر و تهدید، حقایق رو بیان کنند.
اینها به حرف من گوش نمیدن. چه کار باید کرد؟
میگن در جنگ، اطاعت از فرمان رهبری واجبه. من هم ارجاع میدم به حکمِ فرماندهِ کلِّ قوا.
خیلی ساده بگم. این آقا در آخرین سخنانش حرف من رو تأیید کرد.
این لینک سخنان آقای خامنهای در روز 28 آبان در اصفهانه. این هم فایل تصویریشه.
چهار بخش از سخنان این آقا، منطبق با چیزی بود که من میگم (قبلاً هم گفتم که این حرفها رو از خودم نمیزنم. یه بخشش با مشاهده رفتار این آقا به دست اومده).
این آقا، اول، مفاهیم شورا و جدال رو با زبان خودش بیان کرد. دوم، بر وحدت بین عموم اشاره میکنه (هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید). سوم، ملاک ایرانستیزی رو «ایجاد یأس» اعلام کرد. چهارم، با بیان چند نمونه از پیشرفتهای اقتصادی سعی کرد امید ایجاد کنه.
من به تمام این چهار مورد، قبل از این اشاره کرده بودم (البته من برای ایراندوستی و ایرانستیزی معیاری نداشتم که الان با تشکر از این آقا به دست آوردم).
بیشتر از این تحلیل لازم نیست.