الان حدودا سه ماهه که مشغول گذراندن دوره سربازیم هستم. البته من سربازی برو نبودم. دلیلش هم اینه که از کارهام عقب میافتادم. اما خب جدیدا سپاه یه طرح گذاشته به نام طرح انصار برای افرادی که بالای هشت سال غیبت داشتند. این طرح دوره آموزشی دو ماهه نداره و از طرف دیگه، ساعات حضور در محل خدمت در اختیار خود فرده. البته خب حقوقی هم در کار نیست. به نظر میرسه هدف این طرح صرفا اینه که اونهایی که تا الان سربازی نرفتند، حدودا دو سه سالی بیان یه سک سک کنند و برن و یه مدرک پایان خدمت بگیرند.
این مدت چه کار کردم؟ هیچی. فقط در طول هفته سه شب میرم یه پایگاه بسیج و مدت 8 ساعت فقط میخوابم. البته مثلا قراره دو ساعت هم در طول شب شیفت بدم که اون هم معمولا به خوابیدن میگذره. در هفته 24 ساعت میرم اما رئیس پایگاه بهم گفت برام هفتهای 72 ساعت رد میکنه. همین طوری برم بخوابم، ظرف دو سال خدمتم تمام شده.
البته قصدم این نبود که فقط بخوابم. اولش که رفتم ازشون خواستم در زمینه مسائل علمی فرهنگی باهاشون همکاری کنم. اما خب به تخم گرفتند. به طور مشخص یه پیشنهاد بهشون دادم در مورد نقد سند تحول آموزشی. اما خیلی بعیده اهمیتی بدن. یه مسئول فرهنگی دارند و کارهای فرهنگی هم میکنند، اما طرف پرت پرته. درکش از کار فرهنگی اینه که برای بسیجیها استخر جور کنه. اگه کلاسی هم قرار باشه براشون بذارن، تا وقتی آخوندهای بیخاصیت هستند به من چیزی نمیرسه. من هم که دیدم صحبت با این بیخاصیتها فایدهای نداره، فعلا ترجیح دادم فقط برم بخوابم تا هر چه زودتر از شر این مثلا خدمت خلاص بشم تا بتونم برم دانشگاه.
اما چیزی که باعث شد این متن رو بنویسم، اتفاقیه که در این هفته رخ داد. رئیس این پایگاه و مسئول فرهنگیش تصمیم گرفتند به مناسبت هفته دفاع مقدس کار مثلا فرهنگی بکنند. میخوان تئاتر اجرا کنند. برای همین رفتند تو بیابون دو تا دیوار ساختند که مثلا بشه صحنه تئاترشون. برای آمادهسازی صحنه تئاتر از ما یعنی تمام کسانی که در این طرح انصار مشارکت کردند، درخواست کمک کردند. من هم صرفا برای اینکه سربازیم زودتر تمام بشه، رفتم برای آمادهسازی. سه روز رفتم. این چند روز که رفتم، حدودا از ساعتهای پنج عصر به بعد، یه سری دختربچه و پسربچه خودی میآوردند برای تمرین تئاتر.
تئاترشون که ابتذال محضه. مخاطب این آشغالها فقط خودشون هستند. اصلا این تئاتر قراره برای خودشون اجرا بشه. موضوع کلی هم فداکاریها و قهرمانیها و رشادتهای این قشره که قراره به مبتذلترین شکل ممکن به اجرا در بیاد. چیزی که هست شور بدون شعوره. این نمایش هیچ ارتباطی با وضعیت فعلی کشور و ازهمگسیختگی روانی جامعه نداره. فقط نشون داده میشه که این سپاهیها خیلی خوباند و قهرماناند. به همین دلیل، هیچ ارزش هنری نداره. صرفا قراره یه کاری کرده باشند که بگن ما هم کاری کردیم و در نهایت هم قرار نیست نقدی صورت بگیره. قراره خودشون بیان، این آشغالها رو ببینند و در نهایت هم یه خسته نباشید به خودشون بگن و بابتش بودجه بگیرند. خودشون میگن و خودشون برای خودشون دست میزنند و در نهایت هم خیال میکنند خیلی هنرمندند.
منکر این نیستم که سپاه نهاد ارزشمندیه. به طور مشخص هم معتقدم اگه سپاه قدس (بخشی از سپاه که در خارج از مرزها فعالیت میکنه) نبود الان نه ایرانی در کار بود و نه عراقی و نه سوریهای و نه لبنانی. اما متاسفانه اینهایی که الان باهاشون در ارتباطم، میدونن کشور در چه وضعیتی قرار داره، اما فاقد شعور لازم برای انجام کار درستاند. کار فرهنگیشون منحصر میشه به همین آت و آشغالها و همین آت و آشغالها باعث خواهد شد نسل بعدی سپاهیان به طور کامل از عموم جامعه گسسته بشن.
بخوام دقیقش کنم، این جنس کارهای فرهنگی که سپاه و کلا نهادهای حکومتی انجام میدن، در نهایت باعث خواهد شد جمهوری اسلامی تبدیل به یه جمهوری افلاطونی بشه. در جمهوری افلاطونی یه طبقه پاسدار وجود داره که کلا از عموم جامعه جدا است و فرهنگ خاص خودش رو داره. همین الان هم این جوریه که بخش عظیمی از جامعه، سپاهیان رو به چشم طبقهای جدا و در تقابل و تخاصم با خودشون در نظر میگیرند. این روند ادامه پیدا کنه، این جدایی و گسست کامل میشه و در نهایت، شاهد دو گروه خواهیم بود، یعنی یه طبقه پاسدار و تودهای از اعضای عادی جامعه که هر دو گروه همدیگه رو به چشم دشمن میبینند و همدیگه رو طرد میکنند.
بدون شک، در این جدایی مقصر سپاهه. چون این سپاهه که داره با این دست کارهای فرهنگی احمقانه خودش رو از مردم جدا میکنه و بالاتر از مردم قرار میده. مطمئنم این بچههایی که الان در این مزخرفات تئاتری حضور پیدا میکنند، بعدا و در مواجهه با نگاه منفی مردم عادی جامعه به درون خودشون خواهند رفت و درون خودشون با خودشون حال خواهند کرد و این چیزی نیست به جز اتیسم یا درخودماندگی. مطمئن باشید با این روند فعلی، کل سپاه به اتیسم دچار خواهد شد.
اما از همه بدتر اینه که من الان این بچهها رو یعنی اینهایی که قراره نسل بعدی سپاه رو تشکیل بدن، میبینیم. به لحاظ اخلاقی به شدت داغوناند. بیمارند. خشونت زیادی دارند. حرف زدن بلد نیستند. تمام فکر و ذکرشون بازیهای کودکانه و احمقانه است. یعنی اینجوری نیست که حقیقتا به لحاظ اخلاقی بر مردم عادی جامعه برتری داشته باشند (این در حالیه که طبقه پاسدار افلاطون به لحاظ اخلاقی بر مردم برتری دارند). اما اینها ندارند و متاسفانه توهم خواهند داشت که برترند و همین توهم باعث خواهد به همه چیز گند بزنند.
قبول دارم کسی مثل سلیمانی به لحاظ اخلاقی آدم درستی بوده. اما مطمئن باشید این احمقهایی که این پایینها هستند، بویی از اخلاق نبردند. همون اخلاق ملت رو خواهند داشت منتها با این توهم که از ملت جدان و ازشون برترند.
پ.ن: اگه کسی این متن رو میخونه، ممنون میشم به من یه مشاوره بده. گفتم که قصد دارم در اون خرابشده کار فرهنگی بکنم. گفتم که میخوام سند تحول آموزشی رو همراه با یکی از اعضای اثرگذار سپاه نقد کنم. قصدم اینه که از طریق سپاه این نقد رو به رئیس آموزش و پرورش شهر ارائه بدم تا کمکی کرده باشم در راستای تحول آموزش و پرورش. اما متاسفانه مسئول فرهنگی راه نمیده. چیزی به جز یه طوطی نیست. یعنی آدمی نیست که جرات داشته باشه چیز جدیدی امتحان کنه. از نظرش، کار فرهنگی همین مزخرفاته. باید نقدش کنم. اما احتمالا اگه بخوام بیپرده نقدش کنم، رم میکنه و طرد میشم. چطوری نقدش کنم تا رضایت بده بیاد پای کار نقد سند تحول آموزشی؟ اگه پیشنهادی به ذهنتون میرسه، خجالت نکشید و مطرح کنید (شوخی بود).