۱ - سنخیت زن و شیطان در فرهنگهای بشری از این روست که زن اسوه و بیانگر کفر مطلق یعنی اراده به پرستیده شدن همچون خداست بواسطه مرد.
۲- جز انگشت شماری از زنان مخلص در تاریخ که بس اندک و معروف نیز هستند مابقی زنان از این شیطنت نفس خود رهائی نداشته اند.
3- کل روانشناسی زن و همه فعل و انفعالات هویت زنانه جز بر محور درک اراده به پرستیده شدن قابل درک نیست.
4- زن می خواهد خدای مرد باشد و اینست شیطنت نفسانی زن.
5- زن ایمان و خدای مردش را خطرناکترین هووی خودش می داند.
۶- همه امیال و آمال و خلق و خو و استعدادهای زن معلول مردی است که زن میخواهد او را به پرستش خود بکشاند. این مرد در درجه اول پدر و سپس شوهر است.
7- همه رفتارهای زنانه برای تحریک نگاه مردی است که مد نظر اوست.
۸- کفر و دین، حجاب و بی حجابی، اخلاق و بی اخلاقی، خانه داری یا تحصیل علم جملگی مربوط به خواسته ها و سلایق مرد مورد نظر زن است که وی را به پرستش خود بکشاند.
۹- بنابراین خطرناکترین زنان کسانی هستند که با توسل به دین و اخلاق و فضائل معنوی میخواهند از مردی دلبری کنند که دوستدار این ارزشهاست. و این مبدل به پیچیده ترین زن منافق میشود. نفاق دینی زن حاصل رویاروئی او با مردی متدین است. و این مهمترین سوء استفاده دنیوی زن از دین است. و این بمعنای بخدمت کفر و شیطنت گرفتن دین است. این واضح ترین معنای دین ضد دین است. دین اکثریت قریب به اتفاق زنان چنین است. و لذا مخوفترین و ریاکارترین زنان را بایستی در زنان بظاهر مؤمن و متدین سراغ گرفت.
۱۰- حجاب و عبادت و جانماز آب کشیدن هولناکترین دام زن است و نیز خطرناکترین حربه زن برعلیه مردش. و مرد هم بزودی این مکر و پلیدی زن را کشف میکند و لذا از او به نفرت میرسد و در اینجاست که زن به جنون می رسد و دست به انتقام میزند که انتقام از دین و اعتقاد مرد است و آن تظاهر به خیانت کردن به مرد است. و این عرصه رسوائی زن و عذاب او نیز هست.
۱۱- همه زنان پیرو اراده به پرستیده شدن دیر یا زود در نظر مرد خود رسوا و هیچ و پوچ میشوند و بناگاه جنونشان آشکار می شود و پلیدیهای شیطانی آنها به فعل می آید و علنی می گردد و زن زین پس یک شیطان عریان است و افسارگسیخته که تماماً تحت فرمان شیطان عمل می کند. و این عرصه طلاق است. و همه طلاقها حاصل پایان این تأتر زن جهت پرستیده شدن است که پرده ها میافتد و پس پرده علنی میشود. این رسوائی خود شیطان در زن است.
۱۲- شکست تلاشهای زن در پرستیده شدن اگر منجر به بیداری و توبه خالصانه ای از این کفر و شیطنت و پلیدی نگردد سرآغاز روسپی گری اوست.
۱۳- روسپی گری آخرین تلاش مذبوحانه زن برای پرستیده شدن در نزد چندین مرد در آن واحد است آنهم با ابزار بدن و شهوانيت.
۱۴- زن روسپی صفت برای ساعتی در نزد هر مردی غریزه شیطانی خود را ارضاء میکند زیرا مردان شهوت باره را برای مدتی کوتاه به پرستش و دریوزه گی و چاپلوسی می کشاند .
۱۵- پس اراده به پرستیده شدن اساس و ذات روسپی گری زن است و اگر این اراده در زن مهار و لعنت و توبه نگردد بی شک او را بسته به شرایط اجتماعی به انواع گوناگونی از روسپی گری می کشاند.
۱۶- در واقع روسپی گری عذاب و عاقبت اراده به پرستیده شدن در زن است.
۱۷- اصولاً اراده به پرستیده شدن در ذاتش ماهیتی روسپی منشانه دارد زیرا تمام كالا و حربه زن همان بدن اوست و زن بدون این حربه انگیزه ای در این اراده شیطانی ندارد.
۱۸- زنی که در رابطه با شوهرش دچار شکست در پرستیده شدن بواسطه شوهر است بدون شک در انجام وظایف زناشوئی و همخوابگی تمکین نمیکند و در واقع برای بدن خود نرخ می نهد تا مرد را وادار به چاپلوسی و پرداخت پول بیشتری کند. و این زمینه مقدماتی روسپی گری زن در زندگی زناشوئی است.
۱۹- زنی که در رابطه با شوهرش تسلیم جنسی نیست دچار امیال روسپی گری است و انتقام شکست خود را از شوهرش میگیرد و خود تباه میشود. در یک کلام طلاق فقط محصول این اراده در زن است.
۲۰- زن اگر جاذبه جنسی برای مرد نداشته باشد هرگز دچار این اراده شیطانی نمیشود. بنابر این زنی که بر روی این جاذبه سرمایه گذاری میکند روی به روسپی گری نموده و اسیر شیطان است. و زنی سیاه بخت محسوب می گردد. به همین دلیل زنهائی که جاذبه جنسی بیشتری در خود سراغ دارند روسپی صفت تر و شیطانی تر و مکارتر و پلیدتر می شوند. بدین لحاظ زشتی زن را بایستی بزرگترین نعمت و راز سعادت او در زندگی اش دانست. اکثر قریب به اتفاق زنان دارای جاذبه جنسی عاقبتی تباه و هولناک دارند و اکثریت زنان زشت که مورد توجه مردان نیستند زنانی عاقبت بخیرند .
۲۱- به همین دلیل زنان عموماً بسیار شدیدتر از مردان در قبال محبت و رحمت بی ظرفیتی نشان می دهند و عاقبت کانونهای محبت را در زندگی از دست میدهند. زیرا در قبال هر محبتی اراده به پرستیده شدن فعال می شود و زن متوقع می گردد بجای آنکه محبت را با محبت و خدمت و قدرشناسی پاسخ دهد به مکر و بازی و پلیدی می پردازد . این بزرگترین علت بدبختی زن است.
۲۲ - زنانی که جاذبه جنسی ای در نزد مردان ندارند و مورد توجه قرار نمی گیرند متوسل به دین و حجاب و عصمت و قداست شوند تا از این طریق دلبری کنند. اینان در رابطه با شوهران خود دچار معضلاتی بسیار پیچیده تر و جنون آمیزتر میشوند. زیرا استفاده از دین برعلیه دین است و اشد عذاب را بهمراه دارد. این عین جنگ با خداست بواسطه خود خدا. زیرا خدا و دین او را به میدان می آورند تا پرستیده شوند. این شیطانی ترین سوء استفاده از دین است که در نزد زنان فاقد جاذبه جنسی رونق فراوان دارد.
۲۳- امروزه تحصیل علم و هنر و مدرک و هویتهای مردانه وسیله دیگری برای دلبری کردن و پرستیده شدن برای زنان است. به همین دلیل زنان با تحصیلات هر چه بیشتر در زندگی زناشوئی ناکامترند چون توقع پرستش بیشتری را از مرد خود دارند که برآورده نمی شود .
۲۴- زن حتی اگر جامع همه ارزشهای زیبای انسانی هم باشد و از این ارزشها در خدمت پرستیده شدن بهره گیرد این ارزشها را از دست می دهد و اتفاقاً بشدت منفور مرد قرار می گیرد.
۲۵- اراده به پرستیده شدن چون ذات كفر بشر است و نبردی بر علیه خداوند است لذا ذاتاً ناکام و محال است چه در مرد و چه زن. و این علت العلل همه ناکامیهای بشر در زندگی است.
۲۶- همواره یک نیروی ذاتی و اسرارآمیز وجود دارد که اراده به پرستیده شدن در بشر را بر سرش می شکند زیرا آدمی لایق پرستیده شدن نیست.
۲۷- انسان بمیزانی که در خود صفاتی با ارزش و زیبا ندارد و از خودش باطناً بیزار و فراری است دارای اراده به پرستیده شدن در نزد دیگران است.
۲۸- انسان مؤمن چون دارای نور باطن است و باطناً خداوند را در خود داراست خودش خود را دوست می دارد بواسطه حضور خدا در خودش. و چنین انسانی بندرت این اراده را در خود داراست و این اراده در او قابل مهار و کنترل است.
۲۹- اراده به پرستیده شدن در مرد و زن، واضح ترین نشان کفر است.
۳۰- انسان اگر خودش باطناً در نزد خودش براستی خود را دوست بدارد و بپرستد نیازی به پرستش دیگران ندارد. و این خودپرستی عرفانی است که عین خدا پرستی در ذات خویش است.
۳۱- پس انسان مؤمن که خدا را در خود درک میکند از شیطان پرستیده شدن بی نیاز و مبراست.
۳۲- اراده به پرستیده شدن در زن و مرد، اساس خود فروشیها و دریوزه گیها، چاپلوسیها و بنده گی ها و اسارتها و بدبختی های بشر است. یعنی اراده به پرستیده شدن در عمل موجب پرستیدن دیگران میشود البته به ریا و نمایش.
۳۳- ستم پذیری بشر معلول اراده به پرستیده شدن بواسطه دیگران است و این عذاب این کفر نفسانی است.
۳۴- انسان کافردل، به چاپلوسی و ستایش و پرستش ریائی دیگران می پردازد تا آنها هم متقابلاً او را ستایش و پرستش کنند هر چند به دروغ و ریا.
۳۵- اراده به پرستیده شدن منشأ همه رياكاريها و دروغگوئیها و جنون و جنایات و عداوت در روابط است و مخصوصاً روابط زناشوئی.
۳۶- مرد کافر نیز در خانه هر چه که میکند و بواسطه کارهای حرام پول بیشتری بخانه می آورد تا پرستیده شود. ولی عاقبت منفور خانمان می گردد و مردمان.
۳۷- در واقع هیچکس برای آسایش و راحتی و رضایت همسر و فرزندانش دست به حرامی نمیزند بلکه برای پرستیده شدن است. یعنی یک میل کافرانه موجب اعمال گناه می شود.
۳۸- اراده به پرستیده شدن علت العلل همه گناهان بشر است و در زن موجب روسپی گری اوست و طلاق.
۳۹- آنچه که مردم دوستی و مردم داری و آبروسازی و خلق پرستی نامیده میشود همان اراده به پرستیده شدن است و لذا همواره این شعارها عواقبی جنایت بار دارد و از مردمان انتقام میگیرند که چرا آنها را پرستش نکرده اند.
۴۰- اراده به پرستیده شدن که ذات نخستين كفر بشر است علت العلل طلاقها و روسپی گریها و دزدیها و حرامی ها و تبهکاریها در جامعه است و نفرتها و جنگها و جنونها. ولی درباره خانواده باید گفت که این تنها علت فروپاشی زناشوئی است.
۴۱- آدم کافردل، دوستی و دوست داشتن و دوست داشته شدن را نمیداند و نمیخواهد. او فقط پرستیده شدن را عاطفه و رابطه می داند که واقعه ای تماماً آتشین و جنونی و کور و افسارگسیخته است و عاقبتی جز نفرت ندارد.
۴۲- مذهب کافران به ادعای خودشان عشق است منتهی این عشق در خفا یک تجارت متقابل موذیانه و ریائی است یعنی هر یک از طرفین رابطه نیتی جز پرستیده شدن ندارد و لذا تظاهر به پرستیدن طرف مقابل میکند تا پرستیده شود. یعنی هر کس منظوری جز پرستش خودش را ندارد. و دو تا خدا در یک رابطه ممکن نیست و لذا این رابطه بالاخره رسوا میشود و به کینه و عداوت می انجامد.
۴۳- آنچه که در نزد کافران عشق نامیده میشود معجونی از جنون و مکر و چاپلوسی در لباس ایثاری بغایت پیچیده و شیطانی است. در این رابطه هر خدمتی که هر یک از طرفین انجام میدهد به قیمتی صدها برابر بازار نرخ گذاری می شود و لذا احساس طلبکاری فزاینده، روح حاکم بر این عشق است. در ایثار حاکم بر این رابطه به صدها برابر نرخ بازاری در نهایت به پای همدیگر نوشته می شود.
۴۴- این عشق که همان اراده به پرستیده شدن متقابل در رابطه است جز دروغ و نیرنگ و مکر و بازی و چاپلوسی عناصر دیگری ندارد. و از آنجا که در یک رابطه عملاً فقط یک نفر امکان پرستیده شدن دارد لذا اين عشق ذاتاً محكوم به نابودی و عداوت و انتقام است.
۴۵- این عشق حاکم بر روابط بشری و خاصه زن و مرد در عصر جدید، در حقیقت تبدیل عشق به یک تجارت رذیلانه است و لذا این را باید عشق ضد عشق نامید من تظاهر میکنم که تو را میپرستم تا تو مرا بپرستی! اینست منطق عشق بازاری و زناشوئی! اینست که نهایتاً هر دو عشق خود را پس میگیرند. یعنی اعتراف می کنند که اصلاً عشقی در میان نبوده است. عشق زناشوئی بزرگترین و پیچیده ترین دروغ ممکن در روابط بشر است دروغی که نهایتاً رسوا و اعتراف میشود.
۴۶- پس معلوم میشود که عشق و حتی واژه عشق هم ذاتاً دارای قداست و صاحبی است که از حق آن دفاع می کند و اجازه سوء استفاده به هیچکس را تحت عنوان این واژه و معنا نمی دهد.
۴۷- حقیقت اینست که هر کس بمیزانی که خود را میشناسد و خدا را در خود دریافته است خود را دوست می دارد و با خود صمیمی و صادق است و بهمان میزان میتواند دیگران را هم دوست بدارد زیرا حضور خدا را در همگان درک می کند و لذا خدا را در انسانها دوست میدارد. و این مستلزم ایمان قلبی و معرفت نفس است. انسان کافر و جاهل را با دوستی و محبت و عشق کاری نیست. کافران فقط با واژه عشق بازی میکنند و همه بدبختیهای زندگیشان حاصل این بازی است.
۴۸- خدا نور محبت است و هر که این نور را در خود داراست همه را دوست میدارد و آنکه ندارد از خودش هم بیزار است و چنین کسی است که در بدر به جستجوی کسی است که او را بپرستد و نخستین لازمه این امر تظاهر به عشق است یعنی بزرگترین دروغ ممکن.
۴۹- در واقع این نوع عشق معلول انکار کفر خویشتن است و تلاش برای پنهان داشتن شقاوت خویشتن. زیرا دلی که کافر است بی محبت و شقی است و میخواهد خلاف این حقیقت را نشان دهد.
۵۰- آدمی اگر کفر را در خود درک و تصدیق کند و از آن به خدا پناه برد ایمان می آورد و اهل محبت می شود و از دروغ و عشق بازی نجات می یابد. و لذا شاهدیم کافران بیش از دیگران شعار عشق می دهند تا خود را پنهان سازند و مردم را بفریبند. همانطور که آدمی که کافرتر است بیشتر هم شعار دین و ایمان میدهد و جانماز آب می کشد و ایمان به رخ دیگران میکشد و دین نمائی میکند. زیرا عشق و محبت در عمل همان ایثار و از خود گذشتن است و کسی از منافع خود برای دیگری می گذرد که خداشناس و معتقد به معاد باشد و دلش به جائی مطمئن ، متصل و بی نیاز باشد پس عشق محصول خدا پرستی و معرفت خالصانه است.
عاشقِ کافر ممکن نیست. زن و شوهری که خدا را می پرستند و نه نفس خود را، میتوانند همدیگر را بی حساب و کتاب و تجارت دوست بدارند. در رابطه ای که خدا نیست دعوی عشق، حضور شیطان است. کسی که دارای محبت است بندرت آنرا دعوی میکند. اراده به پرستیده شدن و شهرت بزرگترین عذاب کافران است که آنان را با زجر به خودفروشی می کشاند تا که شاید دیگران آنان را تأیید کنند. کسی که ایمان دارد در نزد خودش تأئید شده و محبوب است یعنی در نزد خدا مؤید و محبوب است در دلش. و لذا بی نیاز از شهرت و عشقبازی و ریا و چاپلوسی و خودفروشی و مردم پرستی ریائی است .
از کتاب بارانداز حکمت ص 79
مولف: استاد علی اکبر خانجانی
جهان شناسی ، انسان شناسی، دوران شناسی، معادشناسی شیعی،
تبیین هفت وادی سیر و سلوک عرفانی
علم تأویل و تجلی، تسبیح و تنفیس، قرآن و بیان، نسخ و مسخ، قائمیت و آدمیت
=========
آگاهی از نحوه سفارش کتاب:
https://t.me/khanjanyaudiobooks/3202