عموماً پنداشته می شود که همفکری به معنای جمع جبری و روی هم گذاشتن افکار دو یا چند نفر است به
قصد به اتحاد رسانیدن این افکار و رسیدن به یک فکر مشترک جهت همکاری مشترک .
ما اینک همفکری دیگری را معرفی می کنیم بدین معنا که دو نفر با هم بنشینند و یه نیت رسیدن به معنا و
حقیقتی دگر و برتر که نمی دانند که چیست با هم گفتگو کنند . البته که معلومات و تجربیات هر یک به
میان می آید ولی نه به قصد رسیدن به فصل مشترک و باورهای مشترک جهت کاری مشترک و سودی
مشترک . بلکه به قصد رسیدن به معنایی برتر در ورای معلومات و تجربیات طرفین گفتگو . این به معنای
با هم اندیشیدن است که ماهیتاً از تأملات تنهایی متفاوت است . این معنایی حقیقی همفکری می باشد که به
لحاظ تاریخی به سقراط حکیم نسبت داده شده است و لذا دیالوگ را اصولاً سقراطی می نامند .
متأسفانه بشر با اینکه در زمینه همکاری تاریخی بس طولانی دارد ولی همفکری امری بس نادر است و
آنچه هم که مشهور به همفکری و گفتگو و یا مذاکره و مشورت می باشد حداکثر چیزی جز التقاط و
اختلاط و یا معدلی از مجموعۀ آرای مشترک نیست زیرا نیت گفتگو بکلی چیزی دیگر است . این واقعه ای
بسیار نادر است که دو نفر به قصد فهم ذاتی یک مشکل و یا دستیابی به حقیقتی نو با یکدیگر به گفتگو
بپردازند .
دیالوگ سقراطی یک بار دیگر در عرفان اسلامی و در مکتب اصحاب صفه احیا گردید و در رابطۀ بین
مراد و مرید تبدیل به یک مکتب و سنت شد که متأسفانه امروزه به نسیان رفته است . در قرآن و احادیث
اسلامی نیز بر این امر تأکید فراوان شده است که آنگاه که دو یا سه نفر با هم راز دل گویند سومی خداست
. این امر بیان دیگر از حقیقت مورد بحث ماست . حضور پروردگار بعنوان رب در میان این گفتگوهای
همدلانه در واقع منشأ پیدایش حکمت است . پس واضح است که همفکری به معنای مذکور محصول اعتماد
و همدلی و صداقت است و نه یک عمل نمایشی و مصلحتی . ادموند هوسرل از فلاسفۀ پیرو مکتب سقراط
در قرن بیستم یک بار دیگر تلاش نمود تا همان سنت را احیا نماید و بدین طریق حکمت جاوید را وارد
جهان فلسفه کند و بدین منظور مدرسه ایی مشابۀ آکادمی افلاطون پدید آورد که شاگردانش بتوانند دو به
دو با یکدیگر دیالوگ کنند ولی این تقلید به جایی نرسید و این مدرسه به بن بست رسیده و ناکام گردید
زیرا اساس این نوع اندیشیدن معنای اتحاد دو فکر بر روی یک مسئله مستلزم ایمان و اعتماد و دوستی و
همدلی است که یک مسئله کاملاً دینی می باشد ونه فلسفی .
اگر هر فکر بکری حاصل خودکاوی و استغراق در خویشتن است دو دوست همدل بهتر می توانند یکدیگر
را بکاوند و به یکدیگر امکان کاویده شدن را بدهند زیرا چه بسا اسراری که آدمی خود نسبت به ان در
درون خودش کور است . در این رابطه هر یک به مثابه آیینه دیگری می باشد و هر کسی امیال و
احساسات و اسرار ضمیر ناخوداگاه طرف مقابل را استخراج می کند . و فقط دو مؤمن می توانند چنین
رابطه ایی داشته باشند . مکاشفات حاصل از این همفکری دارای ماهیتی برتر از تفکرات خصوصی است
که یکی از مشهورترین این مکاشفات در تاریخ مکتوب ما از رابطۀ مولوی و شمس تبریزی پدید امده که
اقیانوس بیکرانی از معرفت را برای جهانیان آشکار ساخته است .همۀ معارف و حکمتهای ماندگار در
تاریخ حاصل چنین گفتگوهای مؤمنانه بوده است مثل دیالوگهای حضرت مسیح با حواریون و یا مصاحبت
پیامبر با اصحابش و یا دیالوگ سقراط با شاگردانش و یا گفتگوی عارفان هندو با یکدیگر که کل
اوپانیشادها را بعنوان یکی از ماندگارترین معرفت بشری پدید اورده است .
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد اول
تالیف استاد علی اکبر خانجانی