«انسان در نهایت باید رنج بکشد؛ فقط میتواند انتخاب کند چه رنجی را میخواهد تجربه کند.»
این جملهایست که شاید قبلاً شنیده باشی، اما وقتی عمیقتر بهش نگاه کنیم، به یکی از مهمترین اصول زندگی میرسیم:
رنج، اجتنابناپذیره، اما انتخابش دست خودمونه.
اگه رنجی رو آگاهانه انتخاب نکنیم، زندگی خودش برامون رنجی رو ناخودآگاه انتخاب میکنه.
اونوقت حالمون بده، اما نمیدونیم چرا. چون هیچچیز ظاهراً اشتباهی نکردیم، ولی از درون خالیایم. چون رنجی نکشیدیم که معنا داشته باشه، رشد داشته باشه، هدف داشته باشه.
مثلاً:
میتونیم انتخاب کنیم که سختیِ ورزش کردن رو به جون بخریم، یا رنج چاقی، ضعف بدنی و بیماری رو به شکلی ناخودآگاه تحمل کنیم.
میتونیم تصمیم بگیریم فشار درس خوندن، کار کردن یا ساختن خودمون رو بپذیریم، یا در آینده با حسرت، بیاعتمادیبهنفس و عقبماندگی، نوع دیگری از رنج رو تجربه کنیم.
رنج رشد، معنا داره؛ رنجِ انتخابنشده، فقط خالیمونه.
وقتی خودمون رو در مسیر «رنجِ هدفدار» میذاریم، کمکم کیفیت زندگیمون تغییر میکنه.
نه اینکه همهچیز راحت بشه، بلکه چون بدونیم چرا داریم میجنگیم، احساس رضایت میکنیم، در دل سختی.
آدمی که آگاهانه انتخاب میکنه، نه فقط رنجش رو میفهمه، بلکه حالش هم بهتره. چون توی بازی زندگی، مسئولیتپذیرتره.
و اونوقت، اشتباههاش کمتر میشه. یا دستکم، «دلیل» اشتباههاشو میدونه