گاهی در زندگی، مجبوریم کنار آدمهایی وقت بگذرانیم که شاید انتخاب خودمان نباشند. همکاران، همسفرها، همکلاسیها یا حتی اعضای خانواده. اما آیا میشود در این لحظاتِ ناخواسته، چیزی آگاهانه یاد گرفت ؟
باور من این است که در وجود هر انسانی—even اگر در ظاهر با ما هماهنگ نباشد—یک ویژگی خوب، یک مهارت یا یک تجربهی قابل یادگیری هست. آدم آگاه، بیشتر از آنکه روی بدیها تمرکز کند، دنبال یاد گرفتن است. دنبال نکتهای که ارزشِ مکث دارد.
اگر در موقعیتی قرار گرفتید که مجبور بودید کنار کسی بمانید—برای ساعتی، روزی، هفتهای یا حتی سالی—پیشنهاد میکنم از او دربارهی چیزی که در آن مهارت دارد سوال کنید. این کار نهتنها حس خوبی به او میدهد، بلکه ممکن است برای شما هم دریچهای تازه باز کند. گاهی همین گفتوگوی کوتاه، دیدگاه ما را عوض میکند. در نتیجه ما نمیتوانیم همهچیز را کنترل کنیم، اما میتوانیم نوع نگاهمان را انتخاب کنیم. و شاید همین، عمیقترین آزادی باشد.
آخرین بار کی از کسی که از او خوشت نمیآمد، چیزی یاد گرفتی؟ چی بود؟