به نام خدا
در کتاب "نبرد من"، آدولف هیتلر رهبر نازیست آلمان به عنوان نویسنده کتاب با تفکر ناسیونالیستی سعی در ارائه جوانب مختلف زندگی شخصی و حرفهای و تفکرات سیاسی خود را داشته است. این کتاب، یکی از سندهای قابل اعتنا با رویکرد زندگی نامه در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ می باشد که در آن دهه نقش بسزایی در ترویج ایدئولوژی نازیسم در اروپا داشته است.
از جمله جنبههای جذاب کتاب، شخصیت ناسازگار هیتلر با خانواده و اطرافیانش می باشد که با جزئیات توضیح داده شده و بیان ناسازگاری محیطی به خواننده کمک می کند تا عقاید و اندیشههای هیتلر در طول زمان را بهتر درک نماید. اغراقهای او درباره شخصیت خود و تأثیرگذاری زیادش بر محیط، نشاندهنده یک خودپرستی ژرف و افراطی است که به وضوح از میزان اهمیتی که به خودش میدهد، حکایت میکند و خواننده او را شخص مغرور و خودمحور می یابد.
نقش و تاثیر معلمان و محیط در دوران کودکی در شکلگیری شخصیت هیتلر نیز یک نقطه اساسی در این کتاب است. جملاتی همچون "خون آلمانی که برتر از بقیه است در رگهای ما جریان دارد"، نشاندهنده اهمیت آموزههایی است که از معلمان دریافت کرده و چگونگی تأثیر آن بر اندیشههای نازی او را تبیین میکند.
به علاوه، تمرکز کتاب بر روی موقعیت سیاسی و اجتماعی آلمان، از دهه ۱۹۲۰ تا آغاز دهه ۱۹۳۰ از منظر هیتلر با جامعه شناختی کارگری است و این رویکرد ناشی از چالشهایی است که هیتلر پس از سرخوردگی در عدم ورود به دانشگاه هنر و پیوند او با جامعه کارگری می باشد.
نقد به سیاست آلمان و اتحادهای بعد از جنگ جهانی اول، یکی از جنبههای پررنگ کتاب است. هیتلر با تحلیل بر مقررات و پیمانهای ورسای، نگاهی نقادانه به اوضاع آلمان پس از جنگ دارد و معتقد است که این وضعیت تحریمها و شرایط دشوار را برای آلمان ایجاد کرده است و آن را در پیوند با سیاست های آلمان در اروپای شرقی می داند. هیتلر به تعاملات با کشورهای شرق اروپا، به ویژه شوروی، را به تفصیل بررسی میکند. تأثیر این تعاملات بر دیدگاه او به شرق به عنوان یک منطقه حیاتی برای آلمان نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
انتهای کتاب به موضوع "حق دفاع از خود" اختصاص دارد که در آن هیتلر در مقابله با تحریم های ناشی از قرارداد ورسای به مسائل نظامی و امنیتی آلمان میپردازد. او با اعتقاد به حق دفاع از خود به عنوان یک حق اساسی، توجیه تقویت نیروهای نظامی و تسلیحات را به عنوان ابزاری برای حفظ استقلال آلمان مطرح میکند.
بررسی اجمالی کتاب نشان می دهد که همه زمامداران و حاکمان با رویکرهای مختلف برای اعمال قدرت نیاز به سرمایه های اجتماعی دارند و در این راستا شخص دیکتاتوری همچون هیتلر از این مهم غافل نبوده و برای جلب سرمایه اجتماعی جهت توسعه تفکرات نازیسم سعی در تغییر بینش مردم آلمان جهت همراهی با تفکراتش را داشته است، کتاب مورد بحث، همراه با سخنرانی های آتشین هیتلر در میان طرافدارنش، نشان می دهد موفقیت های اولیه او در جنگ جهانی دوم، همراهی مردم به عنوان سرمایه های اجتماعی بوده که ایشان به مرور زمان با تغییر بینش مخاطبان(احصاء غرور ملی از دست رفته در جنگ جهانی اول) ، تغییر رفتار آنها را حاصل نموده است. نتیجه گیری از این کتاب را می توان در یک جمله خلاصه کرد.
تغییر در بینش جهت تغییر در نگرش برای تغییر در رفتار = تولید قدرت