هر ماه برای من مثل یک میدان جنگ بود. قبضهای آب، برق، گاز، تلفن ثابت خونه، موبایلها، و تلفنهای شرکت، یکییکی از راه میرسیدند و انگار با هم مسابقه گذاشته بودند که کدوم زودتر من رو از پا درمیاره!
برنامهریزی میکردم، یادداشت مینوشتم، حتی تقویم تلفنم پر از آلارم بود. اما باز هم، زندگی همیشه شلوغتر از این بود که بتونم همه چیز رو بهموقع مدیریت کنم. (البته خودم هم میدونستم که اگر همون زمان که پیامک قبض میاد، آزاد باشم و بتونم قبض را پرداخت کنم که هیچی وگرنه دیگه پرداخت نمیشه) نتیجه؟ فراموشی و گاهی قطع شدن تلفن!
یادم نمیره اون روزی که یکی از بچهها بهم گفت میخواسته از تلفن شرکت با یه مشتری مهم تماس بگیره. ولی شماره رو که گرفته بود، یه صدای ضبط شده توی گوشی گفته بود:
“مشترک گرامی، تلفن شما به علت بدهی قطع میباشد.”
قطع! تلفن شرکت قطع شده بود! همون لحظه آب شدم و توی زمین فرو رفتم. از خجالت نمیدونستم چی کار کنم. دویدم سمت سیستم، شروع کردم به پرداخت آنلاین قبض. ولی معلومه که اینجور وقتها همه چی علیه آدم میشه: سیستم بانکی کند بود، اینترنت قطع و وصل میشد، و اعصابم مثل یه کش نازک توی دست یه بچه شیطون، کشیده و کشیدهتر میشد.
اون روز به خودم گفتم: «دیگه نمیذارم این وضعیت ادامه پیدا کنه. باید یه راه حل اساسی پیدا کنم.»
چند روز بعد، همینطور که توی بلوبانک داشتم حسابم رو چک میکردم، به یه گزینه برخورد کردم: درخواست پرداخت مستقیم برای قبضها.
اولش شک کردم. یعنی چی؟ این دیگه چه سیستمیه؟ شروع کردم به خوندن توضیحاتش. ایده به نظر ساده و فوقالعاده بود: بلوبانک خودش قبضهات رو میگیره و مستقیم از حسابت پرداخت میکنه. تو؟ فقط بشین و تماشا کن!
چشمام برق زد. با خودم گفتم: اینه همون چیزی که دنبالش بودم!
سریع شروع کردم به وارد کردن اطلاعات قبضها. برق خونه، آب شرکت، تلفن ثابتها، موبایلها، هر چیزی که کابوس ماهانهام بود، یکییکی ثبت شد. از ته دل آرزو کردم که این سیستم درست کار کنه، چون اگر جواب میداد، واقعاً نجات پیدا میکردم.
ماه اول که قبضها به صورت خودکار پرداخت شد، انگار دنیا رو بهم داده بودن. هیچ پیامکی از اداره برق نیومد که «بدهی دارید»، هیچ تماس ناامیدکنندهای از اپراتور تلفن ثابت نبود. قبضها همه بهموقع پرداخت شده بودند، بدون این که حتی یک لحظه فکر کنم یا وقتم رو بگیرم. باورم نمیشد!
ماههای بعد، این اتفاق هیجانانگیز برام به یه عادت تبدیل شد. دیگه هیچ استرسی نبود. دیگه تقویمم پر از آلارمهای پرداخت نبود. دیگه وقتی قبض میرسید، لبخند میزدم، چون میدونستم بلوبانک خودش همه چیز رو مدیریت میکنه. انگار یه بخش سنگین از زندگیام رو به یه دستیار بینقص سپرده بودم.
حالا که به گذشته فکر میکنم، از خودم میپرسم چرا این همه سال این همه سختی کشیدم؟ چرا از اول از همچین سیستمی استفاده نکردم؟ بلو بانک نهتنها وقت و انرژی من رو آزاد کرد، بلکه باعث شد ذهنم هم از این بازی بیپایان قبضها خلاص بشه.
اگر این نوشته را تا اینجا خوندید شاید وقتشه یه بار برای همیشه با کابوس قبضها خداحافظی کنید