
**چرا نام کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی دیده نمیشود؟ بررسی یک مسئله تاریخی**
**مقدمه**
کوروش هخامنشی یکی از مهمترین چهرههای تاریخ ایران و جهان است؛ پادشاهی که بهخاطر فتحهای انسانی، سازماندهی اداری نوین و تأکید بر حقوق ملل شهرت جهانی دارد. با این حال، نام او در **شاهنامه فردوسی**—بزرگترین متن حماسی و هویتی ایرانیان—بهطور مستقیم دیده نمیشود. این پرسش از دیرباز ذهن پژوهشگران، علاقهمندان تاریخ و حتی دوستداران شاهنامه را به خود مشغول کرده است.
نبود نام کوروش در شاهنامه نه یک اتفاق ساده ادبی، بلکه موضوعی مرتبط با **تحول حافظه تاریخی، محدودیت منابع، و سیاستهای تاریخی دورههای پیشین** است.
این مقاله با بررسی شواهد و دیدگاههای پژوهشگران، دلایل احتمالی این غیبت را تحلیل میکند.
**۱. خداینامهها؛ مهمترین منبع فردوسی و مشکل غیبت هخامنشیان**
منبع اصلی فردوسی برای نگارش شاهنامه «خداینامهها» و متون پهلوی دوره ساسانی بود.
این آثار، تاریخ ایران را به دو بخش عمده تقسیم کرده بودند:
1. **دوره اسطورهای و حماسی** (پیشدادیان، کیانیان)
2. **دوره تاریخی ساسانیان**
اما **هخامنشیان**—با وجود اهمیتی که امروزه برایشان قائلیم—در این منابع **حضور پررنگی نداشتند**.
دلیل این کمرنگی، نابودی بخش بزرگی از بایگانیها و آثار رسمی هخامنشی در دورههای بعدی،
بهویژه پس از حمله اسکندر و سپس در دوره اشکانی، بود.
فردوسی به منابعی دسترسی داشت که در آنها **نام کوروش یا بسیار کم بوده یا اصلاً وجود نداشته است**.
بنابراین طبیعی است که در شاهنامه نیز نام کوروش دیده نمیشود.
**۲. انتقال نقش تاریخی کوروش به پادشاهان اسطورهای**
پژوهشگران بر این باورند که ویژگیها و نقش تاریخی کوروش در روایت ایرانی،
به شخصیتهای اسطورهای یا نیمهاسطورهای شاهنامه منتقل شده است.
نمونهها:
* **فریدون**: پادشاهی دادگر و آزادکننده اقوام، بسیار شبیه تصویر اخلاقی کوروش.
* **کیخسرو**: پادشاهی معنوی، خردمند و پیروز بر دشمنان شرقی و غربی.
* **دارا**: نامی که یادآور داریوش است، اما بازتابدهنده کل سلسله هخامنشی نیست.
در نتیجه، **کارکرد تاریخی کوروش در قالب شخصیتهای اسطورهای بازسازی شده** و نام شخص واقعی محو شده است.
**۳. فاصله میان حافظه ایرانی و روایتهای یونانی**
امروزه بخش بزرگی از شناخت ما درباره کوروش برگرفته از نوشتههای یونانی مانند هرودوت و گزنفون است.
اما این منابع:
* قرنها **پس از** کوروش نوشته شدند
* در **زمان فردوسی** به فارسی ترجمه نشده بودند
* در ایران آن دوره چندان رواج نداشتند
در میان ایرانیان سده چهارم هجری، شناخت مستقیمی از کوروش با تکیه بر متون مکتوب وجود نداشت.
به بیان دیگر، **شهرت جهانی کوروش در منابع یونانی** در فضای فرهنگی فردوسی غایب بود.
**۴. سیاستهای هویتی و تاریخی ساسانیان**
ساسانیان—که ساختار تاریخنگاری پهلوی بر اساس نظام فکری آنها شکل گرفته بود—خود را وارث **کیانیان** میدانستند.
به همین دلیل:
* تاریخ هخامنشیان در منابع رسمی ساسانی کمرنگ شد
* روایات اسطورهای تقویت شدند
* پادشاهان تاریخی پیش از ساسانیان در قالبهای حماسی بازآفرینی شدند
از آنجا که فردوسی به همین منابع تکیه داشت،
طبیعی است که **هخامنشیان بهطور مستقیم در شاهنامه بازتاب نیافتند**.
**۵. شاهنامه کتاب تاریخ به معنای دقیق علمی نیست**
شاهنامه اثری ادبی و هویتی است، نه یک تاریخنامه دانشگاهی.
هدف فردوسی:
* بازسازی هویت ایرانی
* احیای ارزشهای اخلاقی
* ایجاد پیوستگی فرهنگی
بود، نه بازنویسی تاریخ سیاسی ایران از آغاز تا دوره خودش.
در نتیجه، **انتخاب شخصیتها تابع روایت اسطورهای** بوده است، نه لزوماً تابع دقت تاریخی.
به همین دلیل چهرههایی با اهمیت جهانی مثل کوروش ممکن است در چارچوب روایی شاهنامه جایی نداشته باشند.
**۶. نابودی منابع میانه؛ حلقه گمشده تاریخ ایران**
پس از اسکندر، در دوران اشکانی، و حتی در دوران اولیه ساسانی،
بسیاری از اسناد، لوحها، شجرهنامهها و روایتهای رسمی هخامنشی از میان رفتند.
در نتیجه:
* هخامنشیان در حافظه عامه کمرنگ شدند
* تاریخ اسطورهای جای تاریخ دقیق را گرفت
* کوروش بیشتر در یاد اقوام همسایه باقی ماند تا در منابع ایرانی
این گمشدن منابع، بزرگترین دلیل حذف نام کوروش از شاهنامه به شمار میرود.
**نتیجهگیری**
نبود نام کوروش در شاهنامه نه بهدلیل بیتوجهی فردوسی است،
نه بهدلیل سانسور سیاسی یا دشمنی تاریخی.
این غیبت نتیجه مجموعهای از عوامل است:
* **گسست حافظه تاریخی ایران** پس از فروپاشی هخامنشیان
* **کمبود منابع مکتوب** درباره کوروش در دوره فردوسی
* **تبدیل پادشاهان تاریخی به قهرمانان اسطورهای**
* **سیاستهای تاریخنگاری دوره ساسانی**
* **ماهیت غیرتاریخی و حماسی شاهنامه**
کوروش در روایتهای ایرانی *فراموش نشده*،
بلکه **در لایههای اسطورهای بازتولید شده** است.
شناخت این مسئله نشان میدهد که تاریخ ایران چگونه از مسیر اسطوره، سیاست و روایتهای مکتوب شکل گرفته و چرا برخی چهرهها در منابع امروزی پررنگتر از متون سنتی دیده میشوند.
منابعی که برای جمع آوری این مقاله مورد بررسی قرار گرفت.)
مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران.
ژاله آموزگار، تاریخ اسطورهای ایران.
والتر هینتس، دین ایرانی و شاهنشاهی هخامنشی.
Richard Frye, The Heritage of Persia.
Ehsan Yarshater, Encyclopaedia Iranica (entries: “Cyrus”, “Shahnameh”).
Touraj Daryaee, Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire.
Mohammad Taqi Rashid-Mohassel, studies on Khoday-Nameh.
Herodotus, Histories; Xenophon, Cyropaedia