روزنه
روزنه
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

لیله الرغائب پارسال

پارسال این موقع رفته بودیم مشهد. این را امروز یادم آمد. یعنی به محض شنیدن اینکه امشب، لیله الرغائب است، بلافاصه تصویر مشهد در ذهنم آمد و با یک حساب و کتاب چند دقیقه‌ای یادم آمد که این همنشینی خاطره‌ها برای سفر پارسال است.

بعد از کشف کردن مسئله بلافاصله به مریم پیام دادم که یادت هست پارسال کجا بودیم و او هم در ثانیه جواب داد که صبح تا حالا در فکرش هستم...

گفتم مریم یادت هست چی کار کردیم؟ کجا رفتیم؟ چی خوندیم؟

گفت واقعیتش اینکه هرچی فکر میکنم یادم نمیاد و من هم درجوابش گفتم: منم!

حالا واقعیتش این است که من اصلا یادم نیست پارسال، چنین شب مهمی را چطور در قطعه‌ای از بهشت زمین سر کردم، ولی یادآمدن یا نیامدن من چه تاثیری دارد؟ چه تاثیری دارد در آنچه که امسال بر گذشت؟ اگر اینکه میگوند شب آرزوهاست و آرزوهای گفته و نگفته‌ات به حقیقت می‌پیوندد، راست باشد؛ چه تاثیری دارد که یادم بیاید چه آرزویی کردم؟

مهم این است که من اگر تمام هست و نیستم را هم میگذاشتم نمیتوانستم چنین آرزوهای قشنگی داشته باشم و معلوم است که یک موقعی از شب احتمالا به خواب رفته‌ام و یک نفر دفترم را به جای من پر کرده است. با زیبا‌ترین و نیکوترین آنچه که برای من ممکن بوده است. این یکسالی که گذشت نه که غم و اندوه و سختی نداشته باشد، نه که همه‌اش گل و بلبل باشد، نه که لحظات نفس گیری که آروزی مرگ کرده‌باشم نداشته باشد، اما آنچه که گذشت زیباترین و نیکوترینی بود که برای من ممکن بود.

حالا من امسال را با یاد شب آرزوها در قطعه‌ای از بهشت میگذارنم و به تبع چاره‌ای هم به جز سوختن از خاطراتی که به یاد ندارم، ندارم. اما مگرنه اینکه شب آرزوهاست؟ پس آرزوی‌ من این باشد که در نیمه‌های شب خوابی به سراغم بیاید و کسی دفترم را با بهترین‌ها پر کند.

لیله الرغائبمشهدزندگیآرزوخدا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید