یک دفعه به سرم زد که سری به ویرگول بزنم و خالا میبینم که یکسال از آخرین پستم گذشته است. همان که از نرسیدن به اربعین نوشتهام و حالا باید بگویم که همه این یکسالی که گذشت، از برکت اربعین بود...
همان پارسال که قسمت نشد اربعینی شویم و با بهار دل سوختهمان را به هم نشان میدادیم، گفت: فاطمه، به امام حسین گفته ام امسال را روی حرف بابا که گفت اربعین نرویم حرف نمیرنم، در عوض سال دیگر با شوهرم بیایم. گفتم بهار تو هم عجب آدمی هستی ها! امام حسین راهت نداده تازه برایش خط و نشان هم میکشی؟
اما همان شد که خودش گفت. بهار چندماه بعدش ازدواج کرد و یحتمل امثال دوتایی اربعینی میشوند. مثل من که روز اربعین آشناییام با همسرم رقم خورد و کم کم یک سال از باهم بودنمان میگذرد. مثل من که اگر تداخلی با کارهای مراسم عروسیام پیش نیاید و امام حسین بالاخره راهمان دهد، دوتایی با شوهرم اربعینی میشوم...
نمیدانم این اعتقاد خودم بود یا از یکی شنیدم، دل شکسته را بهتر میخرند.