دلیلی که باعث شد کتاب نیلوفر و مرداب را برای چالش کتابخوانی فررودین ماه طاقچه بخوانم پرسشی بود که در مقدمه کتاب مطرح شده بود: آیا می توان در چنین زمانه بدی، خوب زیست؟
چگونه شاد زیستن همیشه دغدغه ما بوده و هست اما زیستن در شرایط کنونی موانع بیشتری از حد معمول در مسیر پیدا کردن شاد بودن پیش رویمان گذاشته و اینطور به نظر می رسد شادی هدفی دور و غیرقابل رسیدن باشد.
دو رویکرد برای پاسخ به این پرسش وجود دارد. یک اینکه فرد را مستقل از اجتماع در نظر بگیریم و عوامل شادی وی را در خود او جستوجو کنیم یا اینکه در رویکرد دوم شادی و آزادی فرد را وابسته به زمانه اش بدانیم. قبل از دانستن جواب کتاب، پیش خودتان کمی فکر کنید و ببینید شما شادی را از کدام روش به دست می آورید. در ادامه، کتاب به این می پردازد که رویکرد اول نوعی تاثرناپذیری در دل خود دارد و فرد هر چقدر هم سعی کند در زمانه ویرانی کاخ شادی برای خودش بسازد عملا بعد از مدتی بی فایده خواهد بود و چون ما دارای هویتی مستقل از اجتماع نیستیم بنابراین شادی مان هم وابسته به آن است.
نویسنده کتاب، تیچ نات هان، راهبی بودایی ست و در تلاش است تا به ما به بیاموزد اولین قدم برای شاد بودن شناسایی و آشتی با رنجهای مان است. در واقع «مهارت شاد بودن مهارت درست رنج کشیدن هم هست».
با اینکه نویسنده به ما می گوید ما از رویکرد اول ره به جایی نخواهیم برد اما در حقیقت از همین روش استفاده می کند. او مسیر ذهن آگاهی را قدم به قدم به ما نشان می دهد. چطور اکنون و اینجا بودن را در دم و بازدم پیدا کنیم. چطور برای شادی باید از خودمان شروع کنیم. در لحظه اکنون باشیم و بدانیم رنج وجود دارد. اما مواجهه صحیح با آن مانند رفتار مادری با طفل گریان خویش است، یعنی او را پیش از هر قضاوتی در آغوش گرفتن. نکته دیگری که با شناسایی رنجهای خودمان به دست می آوریم درک کردن آسیب های دیگران است. برای کسانی که قصد دارند در مسیر مراقبه قرار بگیرند و می خواهند بدانند قرار است در این راه چه آموزش هایی ببینند این کتاب می تواند مفید باشد. شناسایی رنج ها، چگونگی برخورد با آن ها، رها کردن افکاری که رنج ها را دردناک تر کرده و اغلب واقعیتی ندارند و بیشتر نوعی خود خوری محسوب میشوند، شناسایی عوامل شادی و خلق آنها. آن رویکرد دوم که می گفت شادی ما بسته به اجتماع است و یک امر صرفا شخصی و درونی نیست در فصل آخر کتاب دوباره نمایان می شود. ما یک مسیر به ظاهر ساده را با هم پیش آمدیم تا به اینجا برسیم که ریشه رنج و شایهای ما و موجودات زنده دیگر بهم متصل است. «آنچه شما با خود می کنید و دیگران با خودشان می کنند، به طور همزمان، برهمدیگر تاثیر میگذارد». هنگامی که ما تمرین هایی برای شادی را فرا می گیریم، متوجه می شویم هر آرزوی شادی ای که آگاهانه برای خودمان داریم برای دیگری نیز هست. وقتی به دور از خشم و تعصب برای دیگران طلب خیر و شای می کنیم گویی در تلاشیم به واژه هم نوع نزدیک شویم. همدیگر را ورای آنچه بر ما گذشته ببینیم و بشنویم و بررسی کنیم. وقتی آگاه می شویم که حضور ما برای آنها که دوست شان داریم یک عمل سودمند دو جانبه است، وقتی که سعی می کنیم در هنگام رنج کشیدن دست کمک طلب کنیم، وقتی تلاش کنیم حرف های اطرافیان را با دیدی واقع نگر دریافت کنیم متوجه می شویم همه ما شبیه هم هستیم، از چیزهای یکسانی خوشحال و ناراحت می شویم، اجزای یک کل هستیم که با کمک و درک همدیگر می توانیم در کنار رنج ها، شادی را تجربه کنیم. در لحظه باشیم و هر نفسی که می کشیم را غنیمت دانسته و عمیقا از آن لذت ببریم. گاهی این ساده ترین و مهمترین شکل شادی ست. «معجزه راه رفتن بر روی آب یا پرواز در هوا نیست، بلکه راه رفتن با آرامش و شادی بر روی زمین است».