T.m
T.m
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

واین نیز خواهد گذشت

این نوشته روی پوست آدامس خرسی حدود دوساله همراه منه . روزی که این رو نوشتم چقد حالم ناخوش و نافرم بود . جوری که انگار زمان لعنتی متوقف شده بود ،جوری که حس درد به استخونام رسیده بود و به جونم رسوخ کرده بود . یادمه اون روز دلم می خواست نفسام قطع شه. چقد از ته دل آرزوی مرگ کردم . ذهنم کار نمی کرد .انگار که زیر منگنه بودم، احساس خفگی محض ، اصن هیشکی نمیدونه چقدر درد همرام بود . تصور اون همه درد رو فقط خودم دارم که چی بود و چی کشیدم. یه آدامس خرسی باز کردم خوردم همینجور مثل دیوونه ها مات این عکسه شدم .نمیدونم چی شد و چی گذشت برمن ، ایقد دردناک بود حسم که توصیفش حتی برا خودم غیر ممکنه. یه لحظه یه جمله جرقه زد تو ذهنم و نوشتمش رو این کاغذ . (این نیز بگذرد)

یک ساعت و شاید بیشتر خیره شده بودم بهش . هرگز باور نداشتم چیزی که نوشتم واقعی باشه و واقعیت داشته باشه ‌.باور نمیکردم که اون حال لعنتی بگذره . و نگذشت

ماه ها و حتی می تونم بگم یک سال اون درد رو لحظه ای می کشیدم . بد دردی بود . یه حس تعفن و یه حس چندش مزخرف و یه حال داغون .. نفرت داشتم از خودم. نه کم! خودم رو با سنگ توالت یکی می دونستم .

ولی تمام سعیمو کردم که غرق نشم تو اون حال . نذاشتم خفم کنه اون درد.نذاشتم ناپدیدم کنه .. بعد از یک سال نشستم و به اون همه تحقیر و اون همه حس مزخرف چندش آور فکر کردم . به خودم گفتم:واقعا فکر می کنی این همه عذاب حقته ؟

دیدم نه. دیگه بیشتر از اون حقم نبود که درد بکشم. همون یه روز کافی بود تا رها کنم اون فکرارو. رها کردم ترس از دست دادن رو . درد رو رهاکردم.

به فکر افتادم، فورا رفتم لای کتابم رو باز کردم و این نوشته رو دیدم. نمیتونم بگم چققققدددر اون آرامش بعد از طوفان وحشتناک که هرکسی توان این رو نداره ازش بزنه بیرون ،ستودنی بود . چقد آرامش خوبی بود

نتیجه گرفتم که هرچقد هم سعی کنن من رو دفن کنن و از ارزشم کم کنند و من رو با اشتباه هام قضاوت کنند و بسنجند، نمیتونن. من باز جوونه میزنم. به قول چگوارا:"سعی کردن من رو دفن کنند،دریغ از اینکه من بذر بودم".

و به قول نیچه:"آن چه مرا نکشد ،قوی ترم می سازد".


واما ادامه داستان : میخوام بگم فکر نکنید اون طوفان به پایان رسیده، نه!من هنوز وسطشم . اما راهم متفاوت از قبله.من همون آدمیم که اجازه نمیدم دفنم کنن. راهم رو عوض می کنم. میخواین راه الانم رو وسط یه طوفان بزرگ براتون با یک عکس مقایسه کنم ؟ چشم

من اینم ..

میخوام بهتون بگم میگذره. حتما میگذره

دنبال برنده شدن نیستم ، ولی بهتون قول میدم برنده کسی نیست جز من

بدرود

که نام آیینه برون ز کوره ها سنگ است !
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید