بخواهی یا نخواهی
بخوانی یا نخوانی
بخوابی یا نخوابی
بستانی یا نَسِتانی
بِنِگَری یا نَنِگری
بگریی یا نگریی
بخندی یا نخندی
میگذرد روزگار
همچون ابرهای روان
و
چیزی منتظر ، نمی ماند ،تو را
نه
این توئی که منتظر نمی مانی ،چیزی را
گاهی زمان را طی میکنی در طول
وگاهی در عرض
اما مقصد ، همه یکیست
و آن توئی تو
غوطه ور در افکارت
و در اقیانوس ضمیرِ
ناخودآگاهت
همه چیز به تو ختم میشود
حداقل برای خودت
و بعد برای کسانی که
به تصویر کشیدی
اندرخیالت
پس بخواب آسوده و راحت
که میگذرد
آنچا باید بگذرد
و می ماند آنچه
ماندنیست
و نیست آن چیزی
جز
افکارت
و عطر برخواسته از
نوازش قلم بر اوراق
نوشته هایت
اول برای خودت و ساختن
حصاری از مفهوم کلماتت
و سپس
آنچه می آفرینی
برای اثبات رویاهایت
بخوابی یا نخوابی
بخوانی یا نخوانی
بخواهی یا نخواهی
به درازای دور و تسلسلِ
رشته ی افکارت
....