ایران تا قبل از انقلاب قرارگاه قدرتمندان غرب،نظیر آمریکا،انگلستان،شوروی و کمی بعد اسرائیل بود...
آنچه در آن سالهای سیاه بر ایران گذشت به خوبی نشان میدهد که این سرزمین دچار بحرانهای بزرگی همچون حکمرانی بیگانه بر مملکت،پراکندگی مردم و عدم انسجام در لایه های مختلف کشور شد،اگر به تاریخ ایران و خصوصا ادبیات این سرزمین کهن کمی دقت کنید متوجه خواهید شد که در ذات ایرانی، نوکری کردن،ترس،تحمل حقارت و سرخورده بودن وجود ندارد.
زنانی در ایران پرورش پیدا کردند که به فرزندان خود مشق آزادگی و شجاعت میدادند تا در آن سالهای سیاه، مردانی از دل این مملکت قیام کنند و ذات ایرانی را به رخ بکشند،مردانی چون رئیس علیدلواری،میرزاکوچک خان جنگلی،علیمردانخان،ستارخان و باقرخان و ...
مبارزه های این مردان و زنان آنقدر ادامه پیدا کرد تا حکومتی به وجود آمد که قرارگاه مردمان ایرانی شد و حالا دیگر این ملت ایران است که بر سرزمین خود حکمرانی میکند.
در اوایل سال های تشکیل جمهوری اسلامی ایران این سرزمین، مورد هجوم رژیم بعث قرار گرفت،اما فرماندهی این جنگ به دست رژیم بعث نبود بلکه قدرتهای غرب، همان هایی که سالیان سال بر این سرزمین حکمرانی میکردند این جنگ را فرماندهی کردند شاهد این کلام ابزارهای نظامی و ادوات جنگی رژیم بعث بود که با آنها به ایران حمله میکرد اما چرا بدون اینکه بتواند دستاوردی در این هشت سال به دست بیاورد مجبور به امضای قطعنامه شد؟از ابزارهای نظامی پیشرفته گرفته تا حمایت های مالی و نیروی انسانی و غیره و غیره را کاملا در اختیار داشت همچنین با ایرانی به جنگ پرداخته بود که به تازگی یک نظام حکمرانی بر پا کرده و هنوز به ثبات کامل برای روند اداره کشور نرسیده است،پس چرا به هیچ کدام از اهدافش در این جنگ نرسید!؟
سی و شش سال از آن جنگ تحمیلی گذشت و این مملکت با آن سابقهی کهن شروع به بازسازی خود کرد ولی آن قدرتهایی که طعم شیرین ایران هنوز زیر دندانشان مانده است دست بر نداشتند،ایران را با اهرمی به نام تحریم،در انزوای کامل قرار دادند، اگر ایران میخواست به دنبال رشد علمی برود،دانشمندان و نخبگانش را ترور میکردند،حقوق بین المللی را از او سلب کردند،حاضر شدند نفت و گاز سرشار ایران را تحریم کنند تا ایران نتواند از صادراتشان پولی دریافت کند،نفوذی هایی را وارد کردند تا اقتصاد ایران را زمین بزند،تمام این موارد اگر برای کشوری اتفاق میافتاد از پای در میآمد،اما ایران همچنان به رشد خود ادامه میداد.
آن قدرتها از تمام آن سیاست هایی که برای براندازی حکومت های مستقل استفاده میکردند، در ایران به کار بردند ولی نتیجهای نداشت.
آنها متوجه شدند که مولفهی قدرت ایران دو چیز است:
"استقلال"،ایران متکی به خودش میباشد و هیچگاه برای تامین نیازهایش به دیگران تکیه نمیکند و یا حتی چشمش را به کمک دیگران نمیدوزد.
"مردم"،ایران مردمی دارد که زادهی همان زنانی هستند که آزادگی و شجاعت را فراگرفته اند و تن به تحقیر،سرخوردگی،نوکری نمیدهند.
این مردم با انسجام و یکپارچگی به دور رهبر خود حلقه زده اند و بر مملکت خود حکمرانی میکنند.
آن قدرتها برای شکست ایران باید این ملت را از هم جدا کنند و آنها را از گرداگرد رهبر خود پراکنده کنند تا بتوانند ضربه یآخر را بزنند.
در جنگی که رژیم صهیونسیتی بر ایران تحمیل کرده دوباره شاهد این هستیم که فرماندهی جنگ هنوز به دست همان قدرت هاست و اسرائیل اجرا کنندهی این جنگ است.
اما تفاوت این جنگ در این است که آنها دیگر تمام تمرکز خود را برای استفاده از ابزار نظامی در این جنگ نگذاشته اند،سخنرانی نتانیاهو که مخاطبش مردم ایران بود، نشان میدهد که او میخواهد مولفهی قدرت ایران یعنی ملت را درهم بپاشد.
بودجه و هزینه برای ساخت برنامه های تلویزیونی با موضوعات متنوع سیاسی،اجتماعی،فرهنگی و هنری، تعیین میکند تا بتواند ملت ایران را از هم جدا کند و آنها را از گرداگرد رهبر خود پراکنده سازد.
او سالیان سال با این روند جلو رفت و سپس با ایجاد فتنه های داخلی،تخمین میزد که مردم ایران تا چه اندازه از هم پاشیده اند و کی زمان آن فرا میرسد تا ضربهی آخر را بزند و حالا در بیست و سوم خرداد ۱۴۰۴ به این نتیجه رسید که وقت آن است ضربهیآخر را بزند ولی درست فردای بعد از این تهاجم چنان انسجام و وحدت ملت ایران را در خیابان های این سرزمین کهن دید که تردیدی در این نیست که پشیمان شده و حالا هرچه زمان میگذرد ملت،قدرت خود را بیش از پیش نشان میدهد ولی حالا دیگر قرار نیست دست ملت ایران او را رها کند.
باید بپذیرد که ذات مردم ایران با آن تمدن هزارساله، قابل تغییر نیست و باید سر تعظیم و تسلیم بر قدرتی نوظهور یعنی جمهوری اسلامی ایران، فرود بیاورد.
محدثه احمدی