مادامیکه ما دیگران را به طور واقعی دوست نداشته باشیم آنها هم کاری برای ما انجام نخواهند داد یا مثلا به ما عشق نخواهند ورزید، فرض کنید مجری تلویزیونی صرفا به خاطر پول برنامه اجرا می کند، او در اولین اجرای خود به شما لبخند بزند و به شما بگوید چقدر به شما(مخاطبانش) علاقمند است، قاعدتا شما متوجه لبخند مصنوعی او خواهید شد و چیزی درونتان به شما می گوید علاقه او واقعی نیست حسی که شاید دلیلش را هم ندانید و مثالهایی از این دست که اکتر ما در تعامل با افراد تجربه کرده ایم، از منظر علمی این پدیده را اینگونه تشریح می کنند ما انسانها در مغز خود یک دسته سلول یا نورنهایی داریم که به نورونهای آئینه ای معروف هستند و دقیقا کار این نورونها انعکاس واقعی احساسات ما به بیرون هستند این نورنها که هم کار فرستنده و هم گیرنده را انجام می دهند، طرف مقابل ما نیز از طریق آن متوجه احساسات واقعی ما می شود.وقتی ما دنبال یک رابطه پایدار و نه سطحی، با دیگران هستیم باید به این موضوع واقف باشیم که ما نمی توانیم با ترفند، حیله و ... دیگران را تحت تاثیر قرار دهیم چون به زودی آنها متوجه غیر واقعی بودن ما می شوند و شاید هزینه ای که می بایست پرداخت کنیم این باشد که دیگر به ما اعتماد نخواهند داشت که کاری را برای ما انجام دهند یا دوستمان داشته باشند، دیل کارنگی در کتاب آئین دوست یابی خود به این مهم بسیار زیبا با یک مثال اشاره می کند او می نویسد چرا انسانها سگ های خانگی را نگهداری می کنند در صورتیکه اگر به طور مثال از مرغ نگهداری می کنند چون از تخم و گوشت آن بهره می برند یا حتی قناری را برای صدای آوازش نگهداری می کنند، آنها سگ ها را دوست دارند چون این حیوانات بدون هیچ چشم داشتی به صاحبان خود عشق می ورزند اصلا برایشان مهم نیست صاحبش چه لباسی به تن می کند یا چه غذایی به او می دهد، کارنگی ادامه می دهد در این فکر بودم سگها نه کتاب های روانشناسی خوانده اند و نه در حوزه ارتباطات مطالعه داشتند آنها فقط با یک کار ساده که همان دوست داشتن بی قید وشرط است توانسته اند مجذوب انسانها شوند، پس اگر بخواهیم دیگران را تحت تاثیر قرار دهیم باید به علاقمندی های آنها علاقه نشان دهیم یا به طور واقعی آنها را تحسین کنیم و توجه نشان دهیم و اینگونه به انها ابراز علاقه واقعی داشته باشیم تا بتوانیم روابط عمیق و موثری را با دیگران رقم بزنیم.