ZeroType
خواندن ۳ دقیقه·۱۵ روز پیش

Everything in it's right place

(همه چیز سر جای درست اش)
جمله ی کلیشه ای بنظر میاد که یک حس مضحک رو منتقل میکنه. انگار که همه چیز باید درست باشه ولی نیست و همین قضیه خودش یه نوع تنش درونی ایجاد میکنه. مثلا چرا جای درستی نیستم؟ چرا جای درستی نبودم؟ چرا باقی چیز ها جای درستی نیستن؟ تقصیر من بوده؟ نه.
یک نکته ی اجباری ای هست اونم اینه ''همه چیز" قبل و بعد از تو سر جاش میمونه. این یه حقیقته. تو تغییری ایجاد میکنی؟ شاید. اما تغییر جای فعلی رو تغییر میده مگه جای فعلی درست نیست؟ جای فعلی یک لقب داره که جای درست هست وگرنه جای درست همه جا میتونه باشه. اون لقب رو همه میتونن داشته باشن. اصلا معیار درست چیه؟ هر چی که ادامه بده؟ یعنی آدم هایی که تصمیم گرفتن جون خودشونو بگیرن غلطن؟ کی میگه چی درسته چی غلط؟ هیچکس. همش یه جور قاعده ی نانوشته است که تغییر میکنه و طبیعی هم هست، هر چیزی که باقی مونده تغییر کرده , و باید تغییر کنه وگرنه باقی نمیمونه!
( همه چیز سرجاشه همونطور که باید باشه) این یعنی چی؟ یعنی اجبار. چرا همه چیز باید سر جاشون باشن؟ از تغییر میترسیم؟ از اینکه یه کپک بین کپک های دیگه باشیم خوشحالیم صرفا چون جای "درستی" هستیم؟
این دیگه چه مزخرفیه؟
(آدما که میمیرن کجا میرن؟
-میرن جای درست، پیش اون ، همونطور که همه میرن)
اما آیا این گزاره کاملا مزخرفه؟ نمیشه گفت. خوبی گزاره ها اینن که میشه هر کدوم رو به نوعی خاص تعریف کرد و از بعد های مختلف دید. این گزاره یه حس اطمینان میده و مغز انسان عاشق اطمینانه. مغز عاشق قابل پیشبینی بودنه چون برای بقاش نیازه. قطعا هر روز دست و پنجه نرم کردن با یه ببر که جلوی غار هست ساده تر از کشف موجودات و مریضی های جدیده. همه چیز وقتی خوبن که قابل پیشبینی ان. اون میره سر کار چون بنظرش میتونه اون خونه ای که میخوادو بخره. اون به اون شخص پیشنهاد میده چون بنظرش میتونه دلشو بدست بیاره. همین چیز های اطمینان بخش هستن که زندگی رو جلو میبرن اما اگر طبق پیشبینی پیش نرفت چی؟ بازیابی مسیر... مسیر جدید مشخص شد!
یه پیشبینی جدید برای تکیه. نشد؟ یکی دیگه, اینم نشد؟ یکی دیگه.
(همه چیز رو میزارم سر جای درستش ، درست میکنمش)
زندگی رو میتونی بزاری سر جای درستش؟ میتونی؟ شک دارم. میخوای تغییر کنی و در عین حال برگردی به جای درستت؟ میدونی اصلا اون جای درست کجاست؟ تو نمیدونی ، هیچی نمیدونی. میخوای همه چی درست شه؟ خبر بد درست نمیشه! فکر میکنی به یه ثباتی میرسی؟ نمیرسی! چون جای درست وجود خارجی نداره. هر دفعه یه چیز جدید تعریف میشه و پیش‌فرض ها تغییر میکنن. وقتی تغییر میکنی نمیتونی برگردی به جای درست. تغییر هم نکنی جای درستی نیستی. پس یجورایی اگر حرکت نکنی و ورودی ای نگیری اصلا متغیری نیستی! جالب شد!
(من الان راضیم چون جای درستی ام)
راضی ای؟ چه خوب! بمون تو حبابی که خوشحالت نگه میداره. منم همین تلاشو میکنم ولی وقتی میبینم بعد کلی تلاش بازم بیرون حبابم خسته میشم ولی به قولی انسان بالاخره به یه امیدی زنده است! چه مضحک و در عین حال هوشمندانه. خودتو با یه وعده ای گول بزن که آیا برسی بهش یا نه. هر چقدرم واقعیت رو ببینم و درک کنم و تفسیر کنم و بدوزم و بشکافم بازم ماهیتم تغییری نمیکنه. وقتی بیرون حباب وایمیستم میدونم یروزی بدون تلاشی برمیگردم توش ، چون ماهیت من همچین چیزی رو میخواد. پس اون رضایته بالاخره بدست میاد فقط باید شانست رو بسنجی.
(چرا درست نمینویسی؟ چرا هیچی سر جاش نیست)
اره هیچی سر جاش نیست. شاید یه متن آشغال باشه، یه کثافت خالص! اما چیزی که مهمه اینه یسری گیرنده هارو شاید فعال کنه. شاید یه اثری کنه. شایدم نه. حداقلش اینه که فرستنده های من فعال شدن و یه حس تخلیه ای رو ایجاد کردن. با نوشتن ، یسری چیزا بر میگردن سر جای درستشون. اره منم نیاز دارم خودمو به یه چیز خوش کنم ، و امید داشته باشم یروزی همه چی برمیگرده سر جاش. حتی وقتی خود منطقی میگه همش یه مزخرفه.

برا حال خودم مینویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید