تذکر:
" دیشب جایی دعوت بودم و خلوتی و توجهی دست داد و حاصلش این چند بیت بود، گفتم بد نیس این را به اشتراک بگذارم، البته اسکلت اشعار را در آن میهمانی کذائی ساختم و بعد رویش کار کردم تا این شد که هست با این همه نقص"
به تیغ خود بکش مرا، بکش بکش که راضیم
جدا نما سر مرا، جدا نما که راضیم
و میل کشتنم اگر، هنوز در دلت نبود
نشان بزار و قیمتی بنه به من، که راضیم
میان دشمنانِ خود، خجل مکن مرا، بیا
نشانه هم نشد نشد، به یک کِرِشمه راضیم
خیال وصل تیغ تو، چکامه ایست دلربا
چه حاجتی به نغمه ها، به این چکامه راضیم
جهانِ پر صدا مرا، فسرده کرد و بینوا
از این جهان پُر صدا به یک نظاره راضیم
گناه هر دقیقه ام، قرین توبه ایست ناب
در این مسیر پُر گنه، به این اِنابه راضیم
به پند پیر میکده، سکوت شد قرین من
تو نشنوی صدای من، بکش بکش که راضیم
و کشتگان این سرا، برندگان عالَمند
به تیغ خود بکش مرا، بکش بکش که راضیم
«عجب بکش بکشی!»