سِد جواد
سِد جواد
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

رازِ نخواستنِ علی ع

به این فکر کرده‌اید که چرا گاهی اوقات، با وجود آشکارترین حقایق و درخشان‌ترین مسیرها، باز هم مسیری دیگر را برمی‌گزینیم؟

چرا انسان، در مواجهه با کمالات بزرگ، گاهی به جای هم‌مسیر شدن، راهی جداگانه در پیش می‌گیرد؟

راز این مساله، که ریشه‌هایی در روانشناسی و انتخاب‌های پیچیده انسانی دارد، در گفتگویی شنیدنی از زبان خلیل بن احمد فراهیدی، آن دانشمند کم‌نظیر سده دوم هجری، گشوده شده است.

خلیل بن احمد فراهیدی (متوفی ۱۷۰ یا ۱۷۵ هجری قمری)، نه تنها یک ادیب، بلکه یکی از برجسته‌ترین و خلاق‌ترین دانشمندان تاریخ اسلام محسوب می‌شود.

او بنیان‌گذار علم عروض (وزن شعر عربی)، واضع اولین فرهنگ لغت عربی (کتاب العین) و نظریه‌پرداز در علم نحو و موسیقی بود، خلاصه اسمش را و سوادش را تریلی نمی کشد.

ابوزید نحوی از خلیل می‌پرسد:

"چرا مردم، علی (علیه السلام) را رها کردند؟ کسی که نزدیکی‌اش به پیامبر (ص) نهایت نزدیکی بود، جایگاهش در میان مسلمانان بی‌بدیل بود، و فداکاری‌هایش برای اسلام، بی‌اندازه! مگر مقام او بر کسی پوشیده بود؟!"

این پرسش، فقط یک سوال تاریخی نیست؛ پژواکِ پرسشی است که در زندگی همه ما وجود دارد، به عبارت دیگر ما در مواجهه با حقائق عالَم من جمله ولایت، ممکن است انتخابی اینگونه نماییم، پس باید حواس جمع تر شویم، بگذریم:

چرا گاهی بهترین گزینه را انتخاب نمی‌کنیم؟

چرا از قله‌های برتر و والاترین ایده‌ها، به سمت مسیرهای آشنا و راحت‌تر متمایل می‌شویم؟

پاسخ خلیل بن احمد، این است:

"غلبه کرد! به خدا قسم، نور او [علی] بر نورهای دیگران برتری دارد... اما مردم به کسانی که شبیه خودشان هستند، بیشتر تمایل دارند. مگر نشنیده‌ای که شاعر می‌گوید: 'هم شکل به هم شکل خود می‌پیوندد؛ آیا نمی‌بینی که فیل، فیل را می‌جوید؟'"

خلیل، در این جمله، یک حقیقت کلیدی روانشناختی را برملا می‌کند: "علی (علیه السلام) در یک افق دیگر بود و فاصله‌اش خیلی زیاد بود."

این جمله، سرآغاز یک تأمل جدی است:

  • چالش فاصله ادراکی:

    وقتی کسی در اوج کمال و در افقی بسیار فراتر از درک عمومی قرار می‌گیرد، حتی اگر هم خیلی آدم حسابی باشد، فهم او و ارتباط گرفتن با او دشوار می‌شود.

    ما آدم‌ها، تمایل داریم با کسانی ارتباط برقرار کنیم که بتوانیم آن‌ها را بفهمیم؛ نه آنقدر دور که غریب باشند و نه آنقدر نزدیک که معمولی.

    وقتی این فاصله ادراکی زیاد می‌شود، انتخاب "راحت‌تر" و "آشنا‌تر" در نظر ما جذاب‌تر جلوه می‌کند.

    اینجاست که "انتخابِ خوبِ در دسترس"، بر "انتخابِ عالیِ دور از دسترس" غالب می‌شود. این پدیده، در بسیاری از ابعاد زندگی ما تکرار می‌شود:

    از انتخاب شغل و شریک زندگی گرفته تا پذیرش ایده‌های نو و تغییرات بزرگ.

  • چالش میل به هم‌سنخی:

    طبیعت انسان به سمت هم‌سنخی و هم‌شکل بودن گرایش دارد. ما به سوی کسانی کشیده می‌شویم که شبیه ما فکر می‌کنند، شبیه ما زندگی می‌کنند، یا حداقل برایمان قابل درک‌ترند.

    یک رهبر الهی با کمالات بی‌حد و مرز، ممکن است برای انسان‌های عادی، به دلیل تفاوت فاحش در "شکل وجودی" و "افق فکری"، احساس بیگانگی ایجاد کند. اینجاست که ما ناخواسته به سمت کسانی می‌رویم که حس می‌کنیم بیشتر "ما" هستند، حتی اگر این انتخاب، به قیمت از دست دادن کمال حقیقی باشد.

راهکار چیست؟

چگونه می‌توانیم این "فواصل" را پر کنیم و به جای گریز از قله، به سوی آن حرکت کنیم؟

  1. تمرین برای "ارتقاء ادراک":

    اولین گام، پذیرش این واقعیت است که برای درک کمال، باید خود را بالا بکشیم. این به معنای مطالعه، تفکر، و تلاش برای فهمیدن ابعاد وجودی کسانی است که فراتر از ما هستند. برای فهمیدن کوه، باید صعود کرد، نه اینکه در دره ماند و کوه را رها کرد. پرورش ذهن و روح، ما را قادر می‌سازد تا افق‌های بلند را درک کنیم.

  2. شجاعت در انتخاب "ناآشنا":

    گاهی برای رسیدن به رشد، باید از دایره راحتی خود خارج شویم و به سمت چیزهایی برویم که شاید در ابتدا "آشنا" نیستند. انتخاب قله‌های کمال، نیازمند شجاعت برای پذیرش تفاوت‌ها و تلاش برای غلبه بر میل طبیعی به هم‌سنخی سطحی است. این شجاعت، در هر تصمیمی که ما را به سوی رشد و کمال سوق می‌دهد، ضروری است.

  3. بهره‌گیری از واسطه‌ها و اهل فنّ:

    برای درک کمالات پیچیده، نیاز به راهنمایانی داریم که بتوانند این "فاصله ادراکی" را برای ما کمتر کنند. این راهنماها می‌توانند معلمان، اندیشمندان اسلام شناس، یا کسانی باشند که خود راهی به سوی آن قله‌ها پیموده‌اند و قادرند زبان کمال را به زبان ما ترجمه کنند. جستجو برای چنین راهنمایانی، قدمی حیاتی است.

  4. کشف "هم‌شکلی حقیقی":

    باید درک کنیم که هم‌شکلی واقعی، نه در ظاهر یا عادت‌ها، بلکه در "هدف" و "ارزش‌های" مشترک نهفته است. اگر هدف ما رسیدن به کمال است، آنگاه والاترین انسان‌ها و متعالی‌ترین ایده‌ها، "هم‌شکل" حقیقی ما هستند، حتی اگر در ظاهر و افق فکری متفاوت باشند. این بصیرت، مسیر ما را روشن‌تر می‌کند.

    بد نیست یک بار هم که شده، موضوع را لز این زاویه دید ببینیم و بررسی کنیم و خود را در این زمینه مَحَک بزنیم. یعنی «آیا شجاعت انتخابِ بزرگ را داریم؟!»

    فراموش نمی کنم که یکی از اساتید از این حرف می زد که مدت ها «اپانیشادها» را می خوانده و لذت می برده یا بیانات «لائوتسه» ی چینی را که بسیار عالی هستند و به درد بخور، ایشان می گفت مقداری که گذشت از خودم پرسیدم:

    چرا خیلی جذب این دو شده ام؟! و فهمیدم بخاطر این است که این ها به افقی که من در آن هستم نزدیکترند و سراغ نهج البلاغه (مثلا) نمی روم، چرا؟؟ چون او در یک ساحت دیگر است. و بعد از این ایشان می گفت که با همه احترامی که هنوز برای آنها قایلم، از آنها عبور کردم...

تاریخ اسلامنهج البلاغهغدیر
علاقه مند به نوشتن، مطالعه و تفکر و حرف زدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید