ویرگول
ورودثبت نام
مسعود قربانی
مسعود قربانی
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

قدمی در خانه ادریسی ها

قدمی در خانه ادریسی ها
قدمی در خانه ادریسی ها


#پیشنهاد_مطالعه:
#خانه_ادریسی‌ها
نویسنده: #غزاله_علیزاده
انتشارات: #توس
۶۰۵ صفحه
#رمان

کانال تلگرام کتاب و نگاه : مسعود قربانی
@MasoudQorbani7

🔅قدمی در #خانه‌ی_ادریسی‌ها


زنده‌یاد #غزاله_علیزاده وقتی می‌گفت زندگی با نوشتن و داستان‌سرایی برایم معنا می‌یابد و آن‌هنگام که این معنی دیگر نباشد، زندگی‌ام منقطع گشته؛ از ذوق و قریحه‌یی ذاتی سخن می‌راند که در وجودش چونان خون و قوت، جریان داشته و حاصلی چون #خانه‌ی_ادریسی‌ها را به جا گذاشته است.

در مواجهه‌ی با چنین قلمی است که جوشش کلمات را می‌توان دید و گستره‌ی پروازهای روحی را تا نهایتی دست‌‌نیافتنی شناخت.

علیزاده آن‌چنان که شگرد داستان‌سرایی‌اش هم این‌گونه می‌نماید، به گاهِ نگارش، چنان از جهان واقع کنده و به جهانِ روایت وارد می‌شده، که آن‌جا را چونان دژ و بارویی از آن خود می‌یافته است؛ و واژه‌ها را همچون موم در دستانش نرم و چونان موجوداتی دست‌آموز، رام خویش می‌ساخته و به هرآن‌جا که اراده‌اش بود، می‌برده و می‌کشانده است!

این موقعیت را در همان شروع رمان می‌توان دید:

«بروز آشفتگی در هیچ خانه‌یی ناگهانی نیست؛ بین شکاف چوب‌ها، تای ملافه‌ها، درز دریچه‌ها و چین پرده‌ها غبار نرمی می‌نشیند، به انتظار بادی که از دری گشوده، به خانه راه بیابد و اجزای پراکندگی را از کمین‌گاه آزاد کند..»(ص7)

🔅خانه‌ی ادریسی‌ها روایت خانه‌یی است قدیمی و اجدادی در جایی به نام عشق‌آباد که در ابتدا تنها چهار ساکن دارد:

خانم ادریسی پیر، که بزرگِ خانه است، با حسرتی به غایت بزرگ‌تر، از عشق به جوانی قباد نام وآتشکار، که در آن روزها به جهت قیام بر حکومت نظامی به کوه می‌زند و خانم را در افسوسِ چرایی نرفتن با او تنها می‌گذارد. 

وهاب، نوه‌ی پسری خانم ادریسی که فرنگ دیده و کتاب‌خوان است ولی بی‌آن‌که پایی بیرون از عمارت نهد در کتابخانه‌اش می‌لولد و در همآن‌جا تاریخ را گز می‌کند و تار عشق با عمه رحیلای مرده‌اش می‌تند!

لقا، تنها فرزند باقی مانده از خانم ادریسی، زنی مردگریز و منزوی؛ آن‌چنان که بوی مرد به تهوعش می‌کشاند و در حالتی نیم‌کما در بستر درازش می‌کند.

و یاور مستخدم که بعد سال‌ها، دیگر به عضوی از خانواده تبدیل شده است.

زندگی ملال‌آور این چهار تن با تغییری که در حکم‌رانی وبه دست‌گیری عنان شهر توسط آتش‌کاران انقلابی، که ظاهرا مشیی چپ و کارگر محور دارند، تغییری محسوس می‌کند؛ چراکه زندگی اشتراکی، خانه‌یی با بیست اتاق خالی را بر نمی‌تابد ومی‌بایست حالا بین زحمت‌کشان که خود را قهرمان می‌نامیدند تقسیم شود.

این‌گونه می‌شود که افراد تازه‌یی با سرکردگی قهرمان شوکت، زنی خشن و قلدر که همه گوش به فرمانش هستند، به خانه گسیل می‌شوند.

حالا خانه‌ی ادریسی‌ها، هم به ظاهر و هم در باطن، چونان مملکت، دگرگون و حکومتی انقلابی برآن فرمان می‌راند!

🔅داستان، به مراوده‌ی بین آدم‌ها و خواسته‌های وجودی و نوعِ خاصِ حکومت و سردم‌دارانش و مناسباتِ بین آن‌ها و خیانت‌های ایشان و خاطرات و عاشقی‌ها و آمالی که می‌آیند ومی‌گذرد، در چرخش است.

واعجاز قلم وگردش مدام آن در موضوعات گوناگون، خواننده را با کششی درونی، پیِ خرده‌داستان‌ها و کلان روایتی "که بالاخره چه می‌شود!" می‌کشاند.

پرداخت شخصیت‌ها باچنان ظرافت و وسواسی صورت گرفته؛ که می‌طلبد از منظرهای مختلف مورد واکاوی قرار گیرند.

آدم‌ها چه آنان که بردیگران چیرگی یافته‌اند و چون قهرمان شوکت، از چند ستون اصلی داستانند و چه آنان که مرتبه‌یی پایین‌تر دارند ومصالح روایت را عهده دارند؛ هریک دارای استقلال شخصیت و نماینده‌ی تیپ و شاید طبقه‌یی از اجتماع هستند.

ارتباط هریک از ایشان با دیگری و از آن باریک‌تر، روشدن لایه‌های پنهانی وجودی هر شخصیت دراین دادوستد، از دیگر هنرمندی‌های علیزاده در رمان است، که با هرخوانش، جلوه‌یی تازه از آدمی و خصایصش راعیان می‌کند.

نویسنده از آن‌رو که به سرشت داستان‌سراست، هزارویک شب رادر زبان هر یک ازقهرمانانش می‌آورد وبا داستانی از زبان اینان، روایت در روایت، بی‌آن‌که سکته‌یی در سیر داستان افکنده باشد، هم آن‌ها را می‎نماید وهم پازلی از جورچین قصه رامی‌چیند.

از ریزه‌کاری‌های رمان همین جزئی‌نگری و نشان دادن ریزترین تصاویری که بر دیدگان آدمی، یا روان و خیالش می‌نشیند، تا عملی به ظاهر ساده را انجام دهد، است؛ واین نویسنده‌ی خانه‌ی ادریسی‌هااست که پرش‌های روان و دیدگان را، به استادانه‌ترین شکل رو در روی خواننده‌اش می‌نشاند.

ازآن‌سو درخلال این پردازش‌های دقیق است که می‌بینیم چگونه رهبران انقلاب به یک‌باره از عرش به فرش می‌نشینند و مداحان و مزورانی همچون حدادیان، که هیچ سبقه‌ی انقلابیی نداشته‌اند، بر اریکه می‌نشینند و آمر و برِّسِ قهرمان شوکت‌ها می‌شوند!

خانه و آدم‌ها در این مسیر تغییرات شگرفی می‌کنند؛ که بایدخواند!

«... انسان‌ها را با تمام ضعف‌هایشان دوست داریم. چون همه قربانی‎‌ایم، به جای نفرت شفقت داریم؛ شخصیت هر آدمی راشرایط ساخته، بیزاری ما متوجه آن شرایط است نه مردم..»(
ص415)

@MasoudQorbani7

خانه ادریسیهاغزاله علیزادهکتابترویج کتابخوانیکتابخوانی
کتاب بخوانیم ، اگر شده روزی یک سطر ...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید