نقد لازمهی رشد است و این رویهیی بوده که همواره استاد #مصطفا_ملکیان به شیوههای مختلف برآن پافشاری داشته است.
حالا #حسین_حسینی که خود ازمحضر استاد بسیار آموخته، باکتاب #نقد_جبرگرایی ،سخنان ایشان راکه تردیدی بوده است برارادهی آزاد به پرسش میگیرد.
اوکه نوشتارش را درمسیر دغدغههای اخلاقی استاد میبیند، باقلمی پاکیزه و منقح، ملاحظاتی در رد آن سخنان میآورد واتفاقا میخواهد نشان دهدکه این موضع ملکیان، با دغدغههای اخلاقیش ناسازگار است.
نوشتار درحین سادگی و همهفهم بودن، ژرفای علمی خود راحفظ کرده وبه نظرم بیآنکه تخفیفی درصراحتش داده باشد، نمونه والگویی از یک نقد علمی و اخلاقی است.
🔅حسینی که میپندارد«حفظ تعادلی معقول دربحث آزادی و جبرمیتواند به سلامت زندگی شخص کمک کند»(ص94)درابتدا ازاهمیت ارادهی آزاد میگوید:
در این راستا اوبه مسوولیت اخلاقی اشاره دارد واینکه، فردی را به لحاظ اخلاقی مسوول اعمالش میدانیم که سهمی دررفتارش داشته باشدو همینگونه است که ارادهی آزاد، شأن و حرمتِ نفس وارزشمند بودن رادر زندگیمان تبلورمیبخشد.
ابداعات و نوآوری آدمیان دست در دست ارادهی آزاد دارد و ارتباط با دیگری بی آن اراده وآگاهیِ عامدانه، معنا نخواهد داشت و در امتداد این ارتباط، اگر بخشایش و شفقتی لازم شد، بدون انسانِ مختار، آدمی را همچون شیئ و چوبی بیتفاوت خواهد کرد!
همچنین جبرگرایی راه را «برای حاکمانی که گمان میکنندمصالح مردم رابهتر از خودشان میدانند وبا مردمی ناآزاد و غیرمسوول مواجهاند [بازمیکند]»(ص23)
🔅نویسنده با چنین دیدی نقد دیدگاههای استاد را شروع میکند
وجای توضیح ندارد که اینجا تنها به شمهیی ازآن اشاره میشود، به آن امید که کتاب کامل توسط علاقمندان خوانده شود:
ملکیان در دلیلی پیشینی، اساسِ منِ مستقل را نفی میکند ومیخواهد ابتدا آن اثبات گردد وسپس به ارادهی آزاد پرداخته شود؛او میگوید:
«وجود مستقلی در کار نیست و ما شکوفهها یابرگهایی هستیم بردرختِ هستی که توهم استقلال داریم»(ص27)
حسینی ضمن گواهی به محتاج بودن آدمی، اما آن نیاز رانافی استقلال انسان نمیداند و میپرسد:
«ما مستقل نیستیم و"مشروط الوجودیم"؛ اما اینکه مستقل نیستیم، آیا به این معنااست که یکسره منحل در دیگرانیم وهیچ چیز ازخودمان نداریم؟ آیا نمیشود ازنگاه همه یا هیچ، فراتر رویم و هم به واقعیت وابستگیمان اذعان کنیم و هم به واقعیتِ استقلالمان؟»(ص28)
او میپندارد چه بسا ایندو دست در دست هم دارند واینگونه من رامیسازند.
🔅ملکیان علوم تجربی و ژنتیک را در تاییدجبرگرایی میبیند وبه استنادبرخی منابع، پنجاه درصد زندگی را متاثر از ژنتیک وخارج ازاختیار انسانها ارزیابی میکند.
حسینی اما، نظر به دیدگاههای زیستشناسان معتبر دیگری درمخالفت با جبر ژنتیکی دارد ودر این بحث، ارگانیسمها را بااهمیت میداند نه ژنها را!
زیستشناسان ارگانیسم ــ محور، عوامل سازندهی حیات راارگانیسمها میدانند؛
ایشان کارکرد ارگانیسمها را شبیه نهادینه شدن عادتهایی چون سحرخیزی، ورزش رزمی و..میبینند که بعد ازچندی به فرد تحمیل میشود. در این نگاه «ژنها مانند خاطرهها و حافظههای ثبت شدهاند، نه برنامههایی برای تعیین تکلیف»(ص36)
و در آنجا که استاد، روانِ خودآگاه را معلول ضمیرناخودآگاه میخواند؛
حسینی با دارای اشکال دانستن چنین دیدگاهی مینویسد:
«اگر به افکار و نیات خودم نتوانم اعتماد کنم و آنها را برخاسته از جایی دیگر بدانم که به آن آگاهی ندارم (یعنی ضمیرناخودآگاه) آنگاه از کجا میدانم که این تصور من، مبنی بر منشأ افکارم در ضمیرناخودآگاه، صحت و اصالت دارد؟»(ص39)
او نگاه روانشناسان وجودی که عنصر اراده و اختیار در آن جاری است را به این دیدِ فرویدی برتری میدهد!
نقد استاد بر ارادهی آزاد و پاسخ دکتر حسینی در مقولههایی دیگری چون قوانین فیزیک و شیمی، حوادث غیر مترقبِ زندگی، (که در آن تفاسیر و معانی دست بالا را میگیرد) باورهای جبری،(که در آن حتا اگرباورها جبری باشند، عمل به آن اختیاری خواهد بود) عواطف جبری، (که نویسنده آدمی را در مقابلش منفعل نمیبیند و در شکل دادن و پرورشش دارای نقش اساسی میداند) جبر تاریخ و جغرافیا و جبر سن و جبر ناشی از رفتار دیگران و... ادامه مییابد.
🔅در بخش چهارم که استاد میگوید ما رویدادیم و جوهری به نام من در پسِ این رویدادها وجود ندارد؛ نویسنده به هویت و کیستی ما میپردازد وبا توضیح دو نظریه از هویت، یکی هویت مطلق که تابع قرارداد نیست و اشخاص از اشیای فیزیکی متمایز میشوند و در طول زمان حفظ میشوند و دیگر هویت تجربهگرایانه «که معیار اینهمانی را یا مبتنی بر بدن یا مبتنی برحافظه میداند»(ص65) به نقد هویت تجربه گرایانه که ظاهرا استاد، به آن نظر تمایل دارد میپردازد...
کتاب باید کامل خوانده شود
@MasoudQorbani7