شاهد
شاهد
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

آرزوهای بر باد

آرزوهای بر باد


چند قدم پایین تر از نهر کرج
زیر ماشین رفت و له شد مش فرج
زد از این دنیای پر زحمت به چاک
غسل دادند و سپردندش به خاک
طبق معمول آمد آنجا دو مَلَک
با مداد و کاغذ و چوب و فلک
گفت با آن بینوا از روی خشم
هر چه میگویم بگو ... گفتا بچشم
گفت شغلت چیست؟ گفتا کارمند
ساکن تهران ولی اهل مرند
گفت خوب چه داری سور و سات
از نماز و روزه و خمس و زکات
یک به یک نام همه پیغمبران
بی‌غلط بشمار که باشی در امان
حج واجب گر بجا آورده ای
پول آن را از کجا آورده ای ؟
نامۀ اعمال گر باشد سیاه
میکنم من روزگارت را تباه
مش فرج از جا کمی جنبید و گفت
کم به گوش من بگو حرفای مفت
من کجا وقت عبادت داشتم
کی مجال قُرب و طاعت داشتم
نصف عمرم در اداره شد تلف
نصف آن‌هم شد تلف در توی صف
از برای روغن و صابون و نفت
آبرویم در میان خلق رفت
در اطاقی خیس منزل داشتم
فکر صاحبخانه در دل داشتم
روزه گر سی روز بوده برقرار
من تمام عمر بودم روزه دار
این مرا برنامۀ هر روزه بود
کی دگر وقت نماز و روزه بود
مرحمت فرما بیا روی زمین
چند روزی در کنار ما خوش نشین
تا فراموشت شود لطف خدا
میشوی اهـل جـهنم عـیـن ما
گر تو می‌بودی به جای این حقیر
کفر میگفتی دمــادم ای نکیر
نامه‌ای داد و فرستادش بهشت
در میان نامه فقط این را نوشت
حامل این نامه قبل از مرگ خویش
سوخته سالها در آتش پیش پیش ...

محمد قربانی "سورگون زنگانلی"

شعر طنزمحمد قربانی
تولیدی لباس کار و فروشگاه اینترنتی لباس کار سیف شو https://safesho.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید