شاهد
شاهد
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

اين اتفاقي نبود كه قبل از آمدن (هیتلر) و بعد از رفتنش، باران باريد!


فاشیسم کار خود را از احساس برگزیده شدن آغاز می‌کند و با تقسیم مردم اجتماع پیش می‌برد چنانکه در آلمان فاشیسم زده، مردمان دو گونه بودند آنانی که Volksgenossen (رفقای ملی) بودند و عضو‌Volksgemeinschaft، و آنانی که Gemeinschaftsfremde (بیگانگان اجتماع) خوانده می‌شدند.

به قلم : محمد قربانی

?در راس چنین ذهنیتی لاجرم نیاز به قدرتی مطلق و بی‌نقص است:
رودولف هس( سخنراني ژوئن١٩٣٤) مي گفت :« ما باور داريم كه پیشوای ما از نداي برتري پيروي مي كند كه هيچ انتقادي بدان وارد نيست».

يكي از خبرنگاران آلماني بعد از سخنراني هيتلر گفته بود:« وقتي او سخن مي‌گفت، خورشيد مي‌درخشيد و هوا هيتلري بود و اين اتفاقي نبود كه قبل از آمدن و بعد رفتنش، باران باريد».

?فاشیسم اوباش و نخبگان را توامان به کار می گیرد. هانا آرنت در این باره (Origins of Totalitarianism)
می‌گوید:
فاشیسم هیچ حوزه‌ی خصوصی را در حیات و زندگی اجتماعی انسان برنمی‌تابد و مقدمه ساز بروز جنبش های توتالیتر می شود از ویژگی‌های مهم چنین شرایطی اتحاد «نخبگان و اوباش» است. جنبش‌های توتالیتر نه تنها برای اوباش، برای نخبگان جامعه نیز سخت جاذبه دارند...نخبگان جنبش‌های توتالیتر، صفات مشخص اوباش را دارا هستند و تجربه‌های گذشته نشان می‌دهد که اتحاد موقتی نخبگان با اوباش، بیشتر مبتنی بر این است که نخبگان با یک شعف راستین تماشاگر صحنه نابودی تشخص و فردیت به وسیله اوباش‌اند».
وقتی فاشیسم در آلمان جوانه زد، هايدگر كه با كتاب « هستي و زمان» باز كردن چشم انسان‌ها به معناي واقعي هستي را رسالت خود مي‌دانست، معروف‌ترين فيلسوف حامي نازي‌ها بود. آرنت در مورد نخبگانی چون هایدگر گفته بود:« نظاره‌گر عمل اوباش در آشوویتس بود»...

گفته اند كه، آيشمن، چنان خود را اخلاقمدار مي دانست كه كوچكترين فساد مالي در پرونده نداشت و در جريان دادگاه با افتخار مي‌گفت:
« من مي‌توانستم يك يهودي، آشويتس را مجبور كنم مجاني به من عبري ياد بدهد اما من پول اين كار را به او مي داد». آيشمن حتا به اين فكر هم نكرده بود كه اصولا در اين اخلاقمداري ويژه چه توضيحي براي زنداني كردن آن يهودي و سپس سوزاندنش وجود داشته است. هيملر هم مي‌گفت:«ما حتا يك سيگار يا يك مارك از زندانيان غصب نكرديم و وظيفه سنگين خود را بدون تباه كردن اخلاق انجام داديم»
( Martha Gelhorn,"Eichmann and the Private Consciece": In The View from the Ground.p259).

? فاشیسم تلاش می کند که حقانیت مطلق را تنها در انحصار خود بداند و نشانه آن را در تفوق خویش بر جان و مال منتقدان خود بجوید. بر اساس تعاليم فاشيستي، نيروهاي اس. اس باور كرده بودند، اينكه يكي در زندان و يكي نگهبان اوست، نشاني محكم بر فلسفه‌ي برتر نگهبان و نقص فكري و سياسي زنداني است!

? فاشيسم توانسته بود، پيشوايي آسماني بيافريند. و چنان بر مدار اخلاق بچرخد كه هيچ فاشيستي، وقت خود را صرف رعايت حقوق اوليه انسان ها نکند.

?در حوزه اندیشه هم فاشیسم وارد شد، بخش زيادي از فلسفه غرب مديون «سنت تحليلی» برجسته ترين فيلسوف مدرن« برگوتلوب فرگه» و سنت «قاره‌اي هايدگر بود. هايدگر و فرگه هر دو ضد‌يهودي بودند، هايدگر از ناسيوناليسم افراطي متجلي در هيتلر حمايت مي‌كرد و فرگه از رهبر مطلق و قدرتمند سخن مي‌گفت. يكي از اين دو سرشار از گفته ها در مورد انسان است اما براي طرح انتقاد از فاشيسم سكوت كرده بود و ديگري به انسان ابزار تحليل منطقي مي‌داد اما جدا كردن انسان‌ها از ارزش‌هاي انساني را نمي‌ديد.در نهايت آنچه از همه اينها قويتر بود، فاشيسم بود.
(Humanity:A Moral History of the Century.Jonathat Glover.p622).
? هاینریش بل،رمان نویس مشهور آلمانی بهترین تعبیر را از دوران استیلای فاشیسم داده است. او در مصاحبه‌ای گفت:
بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است... اما از همه مهم‌تر، خیانت هیتلر به «کلمات» بود.
خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند، پوچ شده بودند، مسخره شده بودند، اِشغال شده بودند.
کلماتی مانند آزادی ، آگاهی ، عدالت!

«آدم کجا بودی؟هاینریش بل»

?شرح عکس ٬ نورنبرگ، مقایسه تریبون سخنرانی هیتلر در ۱۹۳۵ و این سال‌ها

منبع : http://workclothes.blogfa.com

هیتلرفلسفه غربهانا آرنتفاشیسممحمد قربانی
تولیدی لباس کار و فروشگاه اینترنتی لباس کار سیف شو https://safesho.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید