گفتوگو با شما پیرامون اوضاع اخیر
از شما دعوت میکنیم تا برای بحث برسر پرسشهای انتهای این متن کوتاه به آیدی تلگرامی @Dezh_mag_admin پیام دهید.
بیش از چهل روز از کشتهشدن مهسا امینی و سرریز دوبارۀ نارضایتیها از اوضاع جامعه در خیابان میگذرد. تودههای کارگر و زحمتکشی که پیشتر جمهوری اسلامی را مطابق گفتمانش حامی «مستضعفان» میپنداشتند در سالهای اخیر و با مشاهدۀ فقر و فلاکت بزکناشدنی خویش، فوج فوج از ذیل منظومۀ گفتمانی جمهوری اسلامی خارج میشوند و اکنون حضور آنها در خیابان پررنگتر از جنبش سبز است. بسیجیهایی که چشم خود را بهروی واقعیت بستهاند، برای جلوگیری از این خروج فریاد میزنند که «آرمانهای نظام آن چیزی نبود که هماکنون هست و ما هم خودمان معترض هستیم». اما نظام متبوعشان موازی با این گفتهها کار خودش را میکند و در دیماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ کارگران و زحمتکشان کارد به استخوان رسیده را به گلوله میبندد تا سرمایۀ برجنشینان، مالها، فروشگاههای زنجیرهای و بانکها را از شعلههای خشم آنها در امان نگاه دارد. آخرین حیلت ریاکارانۀ این «معترضان» برای جلوگیری از این خروج، نمایش تهوعآور دولت رئیسی و ادعای او برای بهبود وضع «محرومان» بود که بر روسیاهیهای این جماعت افزود.
بهجرأت میتوان گفت یکی از گرایشهای نوینِ زادهشده در این دور از اعتراضاتْ طرح فزایندۀ پرسشهایی اساسی دربارۀ آیندۀ پساجمهوریاسلامی آنهم در چنین سطح گسترده و تودهگیری بودهاست، گرایشی که هیچ ردی از آن را نمیتوان در جنبش سبز بازشناسی کرد. سرکوب و نفی گستردۀ این گرایش پرسشگرانۀ کنونی و تقلا برای ارائه بیبنیادترین و دمدستیترین داستانها از جانب گروههای گوناگون اپوزیسیون تنها میتواند تأییدی بر تولّد و حضور قدرتمند این گرایش باشد.
پدیدارشدن گرایش پرسشگرانه درحالی است که اگرچه بخش قابلتوجهی از مردم در خیابانها و دانشگاهها در این اعتراضات شرکت جستهاند، اما این مشارکت با مشارکت لازم برای تغییر حکومت فاصلۀ معناداری دارد. حتی اگر عدمشکلگیری تظاهراتهای پرشمار تودهای را بتوان با وجود سرکوب توجیه کرد، عدمشکلگیری اعتصابات گستردۀ تودهای را نمیتوان به صرف عامل سرکوب تقلیل داد. در سطح صنایع و ادارات کشور نیز اعتصابات بهشدت کمرنگ است. این عدممشارکت را چگونه میتوان توضیح داد؟ اکثریت کسانی که از همراهی با اعتراضات خودداری کردهاند نه حامیان نظام بلکه کسانی هستند که هیچ امیدی به نظام و نمایندگان آن ندارند. تنها توضیحی که میتوان برای عدمهمراهی تاکنونی این تودههای میلیونی ارائه داد، پرسشها و تردیدها پیرامون مقصد این اعتراضات خیابانی است. اما چرا چنین گرایشی اکنون و نه در اعتراضاتِ پیش از این پدید آمدهاست؟
اگر جنبش دموکراسیخواهانۀ سبز ذیل کلانروایت اصلاحطلبی رهبری و معنی میشد، نمایندگان سیاسی مشخص و تئوریسینهای شناختهشدۀ خود را داشت، واجد رهبری میدانی مشخص بود و درنتیجه افق و بدیل سیاسیِ ایجابیِ معیّن و مطلوبش را درمقابل ج.ا.ا داشت و آن را تبلیغ میکرد؛ اعتراضات دموکراسیخواهانۀ کنونی ذیل خردهروایتهای گوناگونِ قومیتی، مذهبی، جنسیتی و... صورتبندی میشود که هر خردهروایت در فاصلۀ معیّنی از دیگر خردهروایتها قرار گرفتهاست و دارای تضادهای مشخص و عینی با دیگر خردهروایتهاست، نمایندگان سیاسی و تئوریسینهای متکثّر آن در تقابل با یکدیگرند و هیچکدام توان نمایندگی تاموتمام اعتراضات را ندارند، از نبود رهبری میدانی رنج میبرد و درنتیجه توان برساخت افق سیاسی ایجابی مشخص و یکتا را برای پساج.ا.ا ندارد. اکنون میتوان درک کرد که چرا گرایش پرسشگرانه در اعتراضات اخیر زاده شدهاست و نه در اعتراضات میلیونی سال 88.
بهطور خلاصه میتوان گفت جامعه در مواجهه با اعتراضات میتوانست رهبری سیاسی واحد و مشخص جنبش سبز را بازشناسی کند اما اکنون و در اعتراضات 1401 چنین چیزی وجود ندارد و امکان تصور و حتی خیالبافی جامعه دربارۀ چنین رهبری واحدی در اثر تکثّر و تضادهای درون اپوزیسیون بسیار سخت شدهاست. وحدت اپوزیسیون اگر که به تمامی هم ممکن شود تنها وحدتی است بر سر سرنگونی ج.ا.ا و نه در احداث یک سازمان سیاسی_اجتماعی طی روند کنار زدن ج.ا.ا.
فعالان اعتراضات اخیر ابتدا باید بدانند که بدون پاسخگویی صحیح به این پرسشگری جاری و ساری درون ذهن تودههای مردم، بسیج میلیونی آنها علیه ج.ا.ا بسیار سخت و حتی ناممکن خواهد بود. بهعلاوه به فرض اینکه تودههای میلیونی مردم برای سرنگونی ج.ا.ا به خیابان سرازیر شوند و اعتصابات فلجکنندۀ تودهای پدید آید، بدون پاسخگویی به پرسشهای مذکور، پس از سرنگونی ج.ا.ا نه با یک دولت سیاسی حتی «بدتر» از ج.ا.ا بلکه ممکن است با وضعیت انهدام اجتماعی و سوریهایشدن مواجه شویم، وضعیتی که سیاست و زیست اجتماعی را بهطور کلی ناممکن میکند. بنابراین معترضین فعال و علیالخصوص بدنۀ آن در دانشگاه اگر حقیقتاً سعادت جامعه را درنظر دارند باید در پاسخ به این پرسشها بکوشند. عدمتوفیق در پاسخگویی به این پرسشهای اساسی مطروحه در وضعیت، اعتراضات اخیر را با دوراهی سرکوب یا انهدام اجتماعی مواجه خواهد کرد:
1. چرا نیروهای دموکراسیخواه ایرانی که همگی ده سال پیش زیر پرچم جنبش سبز و سپس زیر پرچم اصلاحات و دولت روحانی متحد بودند، دچار از همگسیختگی و انقسام گشتند؟ چرا در ده سال اخیر، روند نیروهای دموکراسیخواه ایرانی به سمت واگرایی و انقسام بیشتر بودهاست؟ آیا این یک اتفاق تصادفی یا ناشی از اشتباهات جزئی است یا ریشهای ساختاری و جهانی دارد؟ چرا عبور از فاز اصلاحطلبی و ورود به فاز براندازی مانع گسترش تضاد و انقسام و واگرایی میان این نیروها نشد؟
2. چرا در عراق و افغانستان که حکومتهای دیکتاتوری با حملۀ نظامی خارجی سرنگون شدند، نیروهای دموکراسیخواه سرکار آمده و موردحمایت همهجانبۀ غرب، نتوانستند تا زیرساختهای اقتصادی، صنعتی، اجتماعی، فرهنگی، آموزشی و تمدنی را توسعه دهند و این جوامع حتی بیش از گذشته غرق در فقر و خشونت گشتند و بستر مناسبی برای رشد گروههایی مانند داعش شدند؟
3. آیا در صورت برقراری نظم دموکراتیک در ایران، مثل ژاپن و آلمان یا کره و برزیل میشویم؟ پس چرا از اواخر قرن بیستم دیگر هیچ نمونۀ قابلتوجهی از رشد اقتصادی پایدار در کشورهای دموکراتیک حاضر در نظم جهانی مشاهده نمیشود؟ آیا با سرنوشت دموکراسیخواهان و نتایج حکومتهای دموکراتیک در کشورهای درحالتوسعه مانند یونان، آرژانتین، ترکیه، پاکستان، میانمار، شیلی و... آشنایی دارید و همچنان افق حکومت دموکراتیک در ایران را قابلدفاع میدانید؟
4. تمام احزاب و جریانات سیاسی اپوزوسیون و شرکتکنندگان در اعتراضات اخیر بر یک چیز اتفاق کامل دارند و آن اعتقاد به حکومتهای دموکراتیک متحد غرب است. آیا اطلاع دارید که در ایتالیا نیروهای نژادپرستِ دلبسته به فاشیسم به قدرت رسیدهاند و در سوئد هم نیروهای نژادپرست نئونازی به کابینه راه یافتهاند؟ آیا اطلاع دارید که وضعیت معیشتی کارگران و زحمتکشان فرانسوی، بریتانیایی، آلمانی، اسپانیایی، ایتالیایی، آمریکایی و دیگر کشورهای اروپایی تا چه حد نسبت به گذشته تنزل پیدا کرده و هماکنون عدۀ قابلتوجهی از ایشان برای اعتراض به گرانی سوخت و جلوگیری از یخزدن مشغول نبرد خیابانی با پلیس وحشی دولتهای دموکراتیکشان هستند؟
5. آیا هنگامی که تصویر زیبای دموکراسی در مهد و قلهی خود یعنی آمریکا و کشورهای اروپای غربی هرچه بیشتر مخدوشتر میشود و روندی قهقرایی میپیماید اقناع کارگران و زحمتکشان ایرانی با استناد به این تصویر برای مبارزه با جمهوری اسلامی به مرور دشوارتر و ممتنعتر نمیگردد؟
6. در جریان اعتراضات اپوزوسیون مقابل سفارتهای جمهوری اسلامی در کشورهای غربی و در حاشیه راهپیمایی برلین به کرّات دیده شدهاست که جریانات و احزاب مختلف اپوزوسیون که با هدف مشترک یعنی ضدیّت با جمهوری اسلامی در این اعتراضات شرکت جسته بودند، جمهوری اسلامی را رها کرده، به جان یکدیگر افتاده و همدیگر را کتک زدهاند. حالا که هیچ امتیازی وسط نیست اینگونه با یکدیگر برخورد میکنند. هنگامیکه یک کشور وسیع و غنی به دستشان بیفتد و بخواهند آن را با هم تقسیم کنند چه خواهند کرد؟
7. آیا وحدت واقعی و بادوام میان جریانات و احزاب سیاسی اپوزوسیون دموکراسیخواه ممکن است؟
8. میدانیم که نیروهای خارجی منطقهای و جهانی مانند ترکیه، عربستان، اسرائیل و آمریکا تشنۀ نفوذ در ایران هستند و دربهدر به دنبال متحد داخلی در ایران میگردند. چه تضمینی هست که جریانات و احزاب منقسم و متضاد اپوزوسیون برای بسط نفوذ داخلی خود، توجیه ناکامیهای احتمالی در مناطق تحت نفوذشان و یا با وسوسه و تحریک خارجی پای قدرتهای خارجی را به داخل نکشانند و ایران را مانند سوریه و لیبی به محل نزاع قدرتهای خارجی بدل نسازند؟
9. شهرهایی مانند ارومیه، نقده، قزوین، اهواز و... که جمعیت قومی مختلط دارند تحت سلطۀ کدامیک از نیروها و احزاب سیاسی قرار میگیرند؟
10. چرا در تمام کشورهایی که انقلابهای رنگی و بدون خشونت پیروز شدند و نیروهای دموکراتیک طرفدار غرب سرکار آمدند، تمام این نیروها با ناکامی مواجه شدند و در انتخاباتهای بعدی شکست خوردند؟ از گرجستان و صربستان تا قرقیزستان.
11. چرا در ده سال اخیر هیچ براندازی دموکراتیکی در هیچ جای جهان به سرانجام مطلوب نرسیده است؟
براندازی دموکراتیک ۲۰۱۴اوکراین به جنگ داخلی و کشتار ۱۳ هزار غیرنظامی روس به دست فاشیستها منجر شد و دموکراسیخواهان اوکراین را به فقیرترین کشور اروپا و مرکز فحشا و قاچاق اعضای بدن انسان در این قاره بدل کرد.
آغاز براندازی دموکراتیک در سوریه، یمن و لیبی در اوایل دهۀ ۲۰۱۰ میلادی هم هریک به فاجعهای تاریخی و بینظیر ختم شد. جنگهای بیپایان، فقر، گرسنگی، آوارگی و مرگ. انهدام تمام زیرساختها و بنیانهای اجتماعی، تمدنی، فرهنگی، صنعتی و اقتصادی این کشورها.
12. اگر با ناتوانی هردمفزایندۀ تاریخی و ساختاریِ دموکراسیخواهی برای سازماندهی مبارزات علیه ج.ا.ا و برساخت جایگزین سیاسی_اجتماعی پایدار برای پس از سرنگونی ج.ا.ا همدل هستید چه راهحلی برای این وضعیت پیشنهاد میدهید؟ حمایت از ج.ا.ا و فقر و فلاکتی که به فرودستان و زحمتکشان جامعه برای آسایش سرمایهداران تحمیل میکند و یا اتخاذ استراتژی مبارزاتی نوین حول محوریتی نوین؟