نشریۀ دژ
نشریۀ دژ
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

۸۰ اُمین سال‌گرد پیروزی در نبرد «استالین‌گراد»

کمتر کسی است که از جنون افسارگسیختۀ فاشیسم و جنایات هولناکش علیه بشریت، چیزی نشنیده باشد و نداند که آلمان نازی و پیشوای آن، آدولف هیتلر، عاقبت در پایان جنگ جهانی دوم مغلوب گشتند تا بشریت از چنگال این پلیدی خوف‌ناک رهایی یابد. اما چه نیرویی بود که این هیولای نیرومند را درهم شکست ‌و بشریت را از چنگال آن رهاند؟

دستگاه تبلیغاتی امپریالیسم آمریکا دهه‌هاست که تلاش می‌کند تا با ساختن انواع فیلم‌ها و محتوای رسانه‌ای، حقیقتی که زمانی برای تمام جهانیان آشکارتر از نور آفتاب بود را بپوشاند. این حقیقت که نیروی در‌هم‌کوبندۀ فاشیسم، اتحاد جماهیر قهرمان شوروی سوسیالیستی بود و زدوخوردهای دیگر قدرت‌های متفق با فاشیسم را نمی‌توان فراتر از حواشی نبرد بزرگ میان کمونیسم و فاشیسم، خوانش نمود.

از ابتدای به‌قدرت رسیدن فاشیسم در آلمان در سال ۱۹۳۳ مشخص بود که رسالت هیتلر و حزب نازی، ریشه‌کن کردن کمونیسم از جهان و نابودی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی است. تنها ملاحظۀ آلمان‌ها برای حمله به شوروی این بود که مبادا تمام هزینۀ نابودی کمونیسم بر دوش ایشان بیفتد و رقبای امپریالیستی دیگر از جمله انگلستان و فرانسه بتوانند به رایگان از این دست‌آورد استفاده کرده و با سوءاستفاده از تضعیف نازیسم، جاه‌طلبی‌های امپریالیستی آلمان را مهار کنند.

فرانسه و انگلستان در سال ۱۹۳۸ متحد خود یعنی چکسلواکی را قربانی کردند و در «پیمان مونیخ» با اشغال این کشور توسط آلمان نازی موافقت کردند تا غول بی‌شاخ‌ و دم فاشیسم را راضی کرده و به سمت نبرد با کمونیسم رهسپار کنند. اما هیتلر برای آن‌که خیالش راحت شود که در هنگام نبرد با کمونیسم، انگلستان و فرانسه از ضعف و درگیری آلمان سوءاستفاده نمی‌کنند، در سپتامبر سال ۱۹۳۹ به لهستان (متحد انگلستان و فرانسه) حمله‌ور شد و سپس فرانسه را اشغال و انگلستان را محاصره نمود تا اطمینان حاصل کند در هنگام آغاز نبرد بزرگ با شوروی، تمام توان اروپا را در پشت خود خواهد داشت. استالین هم تصمیم گرفت تا در ازای دریافت یک‌سوم شرقی لهستان، در مقابل پیش‌روی هیتلر به شرق واکنشی نشان ندهد تا آلمان نازی تمام توان خود را برای جدال با انگلستان و فرانسه بسیج کند و شوروی زمان بیش‌تری جهت آمادگی برای آغاز نبرد بزرگ و مقابله با تهاجم محتوم آلمان داشته باشد. اگرچه که فرانسه بدون هیچ‌گونه مقاومتی تسلیم شد و هیتلر به محاصرۀ انگلستان بسنده نمود تا آلمان با کم‌ترین تلفات و در کم‌ترین زمان ممکن بر سراسر اروپا غلبه کرده و آمادۀ حمله به شوروی شود.

عاقبت، نبردی که محتومیتش برای جهان مثل روز روشن بود از سر رسید و آلمان نازی در  ژوئن ۱۹۴۱ تهاجم همه‌جانبه به شوروی را در قالب «عملیات بارباروسا» آغاز نمود. عملیاتی که «بزرگ‌ترین تهاجم نظامی تاریخ بشریت» لقب گرفت.

نازی‌ها توانستند تا با اتکا به بزرگ‌ترین ماشین جنگی که تاریخ بشریت تا آن زمان به خود دیده بود، در مدت کوتاه به پیش‌رَوی چشم‌گیری در خاک شوروی دست یابند و اوکراین، بلاروس و سواحل بالتیک را تماماً اشغال کنند. لنین‌گراد توسط ارتش آلمان محاصره شد و نازی‌ها به دروازه‌های مسکو رسیدند.

هم هیتلر و هم اکثر قریب به اتفاق سیاست‌مداران غربی و ناظران جهانی، انتظار پیروزی آسان و برق‌آسای آلمان را می‌کشیدند و پیروزی شوروی را تنها با «معجزه» ممکن می‌دانستند. محاسبۀ آن‌ها مبتنی بر تعداد سربازان و تجهیزات جنگی، کاملاً درست بود؛ اما ایشان عاملی را در محاسبات خود لحاظ نکرده بودند. عاملی که ایشان هیچ درکی از آن نداشتند و تاریخ را در حیرت فرو برد: «نیروی عظیم ارادۀ پولادین توده‌هایی که عاشق انقلاب اکتبر و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بودند و تحت رهبری انسان‌های طراز نوین، کمونیست‌ها و رفیق استالین، قرار داشتند».

معجزه کم‌کم شروع به اثر کرد.

لنین‌گراد ۸۷۲ روز در محاصره باقی‌ماند، گرسنگی کشید و کشته‌داد. اما ایستاد و تسلیم نشد.
ارتش سرخ در دروازه‌های مسکو، پیش‌روی بزرگ‌ترین ماشین جنگی تاریخ بشریت را متوقف کرد و نخستین شکست بزرگ را به آن تحمیل نمود.

پس از آن دیگر هیتلر رؤیای «غلبۀ برق‌آسا» بر شوروی را کنار گذاشت. اما هم‌چنان جهانْ بخت کمی برای پیروزی شوروی قائل بود. هیتلر تصمیم گرفت تا با پیش‌روی در جهت جنوب شرق روسیه و فتح استالین‌گراد، ارتباط مسکو با قفقاز را قطع کند و با تسخیر منابع نفتی باکو کار شوروی را یک‌سره کند.

اما استالین‌گراد ثابت کرد که پیروزی مسکو و ایستادگی لنین‌گراد، نه یک اتفاق بل‌که تنها مقدمۀ معجزه‌ای بود که تاریخ بشریت را به پیش و پس از خود تقسیم نمود.

جنگ‌ها لحظاتی هستند که تمام جبهه‌های درگیر را ناگزیر از به میدان آوردن تمام نیرو و توان‌‌شان می‌کنند و تبعاً نقاط ضعف‌ و قدرت ایشان را به آشکارترین شکل ممکن به نمایش می‌گذارند.

انقلاب اکتبر بی‌شک نخستین گام تاریخ بشریت برای صعود به قله‌های نوین تمدنی بود. انقلابی که اثباتی عملی بر نظریۀ مارکسیسم بود که امکان ساخته‌شدن تاریخ به‌دست توده‌های کارگر و زحمت‌کش را دهه‌ها پیش نشان داده بود.
انقلاب اکتبر با رهبری بلشویک‌ها و لنین توانست اثبات کند که توده‌های کارگر و زحمت‌کش می‌توانند قدرت را تصاحب کرده و سرنوشت خویش را در دست بگیرند. انقلابی که هم‌چنین در جنگ داخلی علیه بازماندگان ارتجاع تزاری که از پشتیبانی کشورهای قدرت‌مند سرمایه‌داری برخوردار بودند، پیروز گشت و نشان داد توده‌هایی که سرنوشت خویش را در دست گرفته‌اند، به‌راحتی آن را تسلیم نمی‌کنند.

اما انقلاب اکتبر باید دهه‌ها در انتظار می‌ماند تا با بزرگ‌ترین آزمونی که تاریخ برایش کنار گذاشته بود، مواجه شود. با این آزمون که «آیا توده‌های کارگر و زحمت‌کش می‌توانند از پس تهاجم مستقیم، همه‌جانبه و همه‌توان قدرت‌های سرمایه‌داری جان سالم بدر ببرند و اختیار سرنوشت خویش را در دستان خود نگاه دارند؟»

مقدر بود که انقلاب اکتبر در ۲۳ اوت ۱۹۴۲ و در دروازه‌های استالین‌گراد با این آزمون مواجه شود و فرمانده واسیلی چویکوف نخستین کمونیستی بود که نوشتن پاسخ این آزمون را آغاز نمود، هنگامی که در پیشگاه لشکر ۶۲ فریاد زد: «ما یا از شهر دفاع خواهیم کرد و یا کشته خواهیم شد».

آزمون بزرگ آغاز گشته بود و ارزش‌مندترین صفحات تاریخ بشریت با جوهری از جنس خون کمونیست‌ها نوشته شد.

جهان ناگهان دلیل تمام رنج‌های خود را شناخت. حیوانات نازی، وارث تمام قدرت سرمایه‌داری اروپا شده بودند و تمام این قدرت را پشت جبهۀ استالین‌گراد تجمیع کردند. این قدرت، انباشتۀ هزاران سال ستم و استثمار بود.

ایتالیایی‌ها با یاد و نشان شکوه امپراتوری برده‌دارانۀ روم به میدان آمده بودند و آلمان‌ها نام امپراتوران فئودال ژرمن را بر عملیات‌های‌شان می‌نهادند تا از تمام میراث تاریخی خود برای غلبه بر نیرویی استفاده کنند که قصد برانداختن تمام آن میراث را داشت. اما آن‌ها غافل بودند که احضار امپراتوران برده‌دار و فئودال به جبهۀ نبرد برای ایشان بدون تاوان نیست.
مگر می‌شود که امپراتوران روم از مقبره‌های طلایی‌شان در ایتالیا به کرانه‌های ولگا بیایند اما اسپارتاکوس و یارانش زیر خاک‌های ایتالیا باقی بمانند؟!
مگر می‌شود که امپراتوران ژرمن با شوالیه‌های‌شان به سمت شرق حرکت کنند و میلیون‌ها دهقان ایشان که از گرسنگی مردند برای سدکردن راه‌ اربابان فئودال‌شان بسیج نشوند؟!

نازی‌ها تمام کارخانجات اروپا را برای پیروزی در استالین‌گراد بسیج کردند. کارخانجاتی که به قیمت چند قرن استثمار کارگران اروپا، استعمار خلق‌های آسیا، بردگی سیاهان آفریقا و نابودی بومیان آمریکا ساخته شده بودند.
اگر محصولات این کارخانجات به تانک و جنگنده و سلاح و آذوقه برای سربازان آلمانی بدل می‌گشت و در جبهۀ نازی‌ها قرار می‌گرفت؛ در عوض، ارواح تمام قربانیان نظام سرمایه‌داری و نیاکان استثمارگرش، از اسپارتاکوس و بردگان روم تا دهقانان گرسنۀ قرون وسطا و از خلق‌های مستعمرۀ آسیا و بردگان سیاه آفریقایی تا کارگران مبارز اروپایی و بومیان آمریکایی، همه و همه به استالین‌گراد آمده بودند تا ناخالصی‌ها را از پولاد ارادۀ سربازان شوروی بزدایند و ایشان را برای درهم‌کوبیدن بزرگ‌ترین ماشین جنگی تاریخ توانا سازند.

نبرد استالین‌گراد به مدت ۵ ماه به درازا کشید. مقاومت مردم استالین‌گراد به‌قدری استوار بود که هیتلر دستور داده بود پس از فتح شهر، مردانش را بکشند و زنان و کودکانش را تبعید کنند تا از شر این شهر «تماماً کمونیستی» خلاص شود. در این نبرد دو میلیون نفر (۱ میلیون از هر طرف) جنگیدند. در جبهۀ نازی‌ها نه فقط سربازان آلمانی بلکه سربازانی از تمام اروپا از جمله هزاران ایتالیایی، رومانیایی، مجار و کروات حضور داشتند و نبرد به شکل جنگ خانه‌به‌خانه درآمد تا این‌که عاقب کمونیست‌ها با حدود نیم میلیون شهید توانستند پیروز شوند و لشکریان نازی در ۲ فوریه ۱۹۴۳ تسلیم گشتند.

پس از پیروزی در نبرد استالین‌گراد ورق جنگ برگشت و شوروی توانست تا با پیروزی در «نبرد کورسک» آلمان‌ها را از خاک خود بیرون کرده و به موضع تدافعی عقب براند و عاقبت با فتح برلین و برافراشتن پرچم سرخ بر فراز رایشتاگ و خودکشی هیتلر، بزرگ‌ترین جنگ تاریخ بشریت با پیروزی کمونیسم و شکست فاشیسم به پایان رسید.

برافراشتن پرچم اتحاد جماهیر شوروی بر فراز  ساختمان رایشس‌تاگ برلین
برافراشتن پرچم اتحاد جماهیر شوروی بر فراز ساختمان رایشس‌تاگ برلین


آلمان نازیکمونیسمفاشیسمشورویاستالینگراد
نشریهٔ دانشجویی دژ/ دانشگاه تهران/ کانال تلگرام نشریه: https://t.me/dezh_mag / پست الکترونیک: dezh.mag@gmail.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید