ویرگول
ورودثبت نام
آرمین اصل نظر شعار
آرمین اصل نظر شعار
خواندن ۸ دقیقه·۴ ماه پیش

یادش بخیر

سلام من آرمین اصل نظرشعار هستم . زمانی که آن نوشبی های معروف پخش می شدند من نبودم اما بعدا آنها را دیدم . آنهایی که پاورچین و برره را دیده اند میدانند منظورم از ۹۰ شبی چیست . سریال هایی که در ۹۰ قسمت یا شاید هم بیشتر یا کمتر پخش می شدند و همگی شان طنز بودند . این شب ها سریالی از شبکه سه پخش می شود به نام دربندون . ۹۰ قسمتی نیست و گویا قرار است تقریبا ۳۰ قسمت باشد اما فرمت همان کارهای ۹۰ شبی را دارد . شخصیت هایی محدود با قسمت هایی که اپیزودیک هستند و داستان متفاوتی دارند ( هرچند بعضی از داستان ها بیشتر از یک قسمت طول می کشد ) . اما کیفیت این سریال واقعا پایین است .‌واقعا . به بهانه این سریال می خواهم یادی از آن سریال های ۹۰ شبی و حتی چند تایی غیرنودشبی کنم . درواقع می خواهم یادی از طنز های خاطره آمیز کنم . از زیرآسمان شهر شروع می کنم . یادتان هست ؟ خشایار دستش را می لرزاند و به غلام شیش لول بند با لحنی بامزه می گفت نه غلام ؟ با همه برسر اینکه نام شناسنامه فولاد چیست بحث می کرد و هروقت فولاد چیزی می گفت دستش را بالا می برد و می گفت می زنم تو مختا . هر بار بهروز خالی بند باز خالی می بست ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به پاورچین . یادتان هست ؟ فرهاد و داوود چه جنگ هایی می کردند بر سر اینکه کدام یکی توانسته بهتر پاچه خواری رییس را بکند . کل کل های ناتمام فرهاد و داوود یا همان داونه را یادتان هست ؟ هر شب با سپهر می رفتند زو و بزاندازی می کردند و وقتی برمیگشتند و زنهایشان آنها را از خانه بیرون می کردند ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به شب های برره . یادتان هست ؟ کیوان جلوی مردم می ایستاد و می گفت : پول وده پول زور وده .‌هر وقت کیانوش چیزی می گفت همه برره ای ها یکصدا می گفتند : این هیچی نوفهمه . کیانوش هر وقت از دست برره ای ها دیوانه می شد . زل می زد به دوربین . وقتی نظام دوبرره باز گرد نخود می کشید ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به خانه به دوش ( مطمئن نیستم آن را کامل دیده ام یا نه اما فکر کنم کامل دیدمش . بسیار جذاب بود ) یادتان هست ؟ ماشالله چه کل کل هایی می کرد با باجناقش اصلان . بخش های زیادی از سریال معروف شد و هنوز هم می توان تکه هایی از خانه به دوش را در فضای مجازی دید . از آن سکانس معروفی که حمید لولایی می گفت : چرا قیمه ها رو میریزی تو ماستا و علی صادقی هی می گفت : ها ؟ بگیر تا اه علیه . حمید لولایی با لحنی بامزه می گفت : اه علیه . و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به متهم گریخت . یادتان هست ؟ خدا رحمت کند سیروس گرجستانی را . چه کل کل هایی می کرد با علی صادقی و سعید آقاخانی . ننه را یادتان هست ؟ همان پیرزن پیری که مادر سیروس گرجستانی بود . خدا رحمت کند بازیگرش را . علی صادقی چیزی بامزه می گفت و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رضا عطاران دو سریال به نام های ترش و شیرین و بزنگاه ساخت و از تلویزیون رفت و دیگر سریال نساخت . حیف . بعد از آن رسیدیم به چارخونه . چه کل کل هایی می کرد حمید لولایی با مریم امیر جلالی و چقدر کل کل هایشان بامزه بود . شنبه را یادتان هست ؟ می زد زیر آواز و می خواند : هنگامه هنگامه . چقدر بامزه بود . ‌رضا شفیعی جم هی می گفت : میدونی ؟ و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . چارخونه اولین سریالی بود که سروش صحت کارگردانی می کرد . دم سروش صحت گرم . چه سریال های بامزه ای ساخت . بعد از آن رسیدیم به مسافران . یادتان هست ؟ بیچاره فرید گیر افتاده بود بین یک مشت فضایی . حسن معجونی چقدر در مسافران بامزه و خوب بازی می کرد . آن پیچش داستانی را که یادتان هست ؟ یکدفعه معلوم شد شریفی قزمیت است . پایان خوبی هم داشت مسافران . مایانی که باعث می شد اشک از چشم های آدم بیاید . فضایی ها خنگ بازی درمی آوردند و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به ساختمان پزشکان . یادتان هست ؟ دکتر نیما افشار که شخصی شریف بود افتاده بود بین کسانی که فقط دنبال پول بودند . همه می گفتند او دکتر نیست . بهش نگید دکتر . دکتر نیما افشار هی می گفت : اساسا . و اما یکی از بامزه ترین شخصیت های تاریخ تلویزیون ایران ( شاید هم بامزه ترین ) قطعا میدانید چه کسی را می گویم . خانم شیرزاد . آنقدر خنگ بازی در می آورد که نیما افشار تا مرز انفجار پیش می رفت . خانم شیرزاد می گفت : واقعا ؟ و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به پژمان . یادتان هست ؟چه کل کل هایی می کردن پژمان با وحید و چه دعواهای اعصاب خردکنی با نامزد دیوانه اش داشت . پدرش هم از نظرش اصلا فوتبال شغل نبود . پدربزرگ پژمان هم بسیار بامزه بود . چه خنگ بازی های ناتمامی داشتند پژمان و وحید . همش حرف های احمقانه می زدند و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به دزد و پلیس . یادتان هست ؟ چه زوج بامزه ای بودند زوج بهنام تشکر و هومن برق نورد . یادتان هست هومن برق نورد در دزد و پلیس با چه لحن بامزه ای صحبت می کرد ؟ و اما آن پیچش داستانی عجیب و غریب که معلوم می شد بهنام تشکر درواقع یک پلیس نفوذی است . چقدر حمید لولایی در نقش مهندس در دزد و پلیس متفاوت بود . بهنام تشکر و هومن برق نورد با هم کل کل می کردند و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به پایتخت . یادتان هست ؟ چه لهجه مازندرانی شیرینی داشتند شخصیت هایش و چه شخصیت های ساده و آشنایی بودند . کل کل های نقی با ارسطو یادتان هست ؟ بابا پنجعلی می گفت ناهار نخوردمه و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . گویا فصل هفتم پلیتخت هم دارد ساخته می شود . کاش زودتر پخش شود و باز خانواده ی بامزه و ساده و جذاب معمولی را ببینیم . بعد از آن رسیدیم به دودکش . یادتان هست ؟ دودکش پر بود از تکیه کلام های بامزه : آمپاس ، قمپز و ... . چه قدر با هم دعوا داشتند بهنام تشکر و هومن برق نورد و چقدر بامزه بود . امیر حسین رستمی . هومن برق نورد باز از دست امیرحسین رستمی عصبانی می شد و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به شمعدونی . یادتان هست ؟ چقدر فوق العاده بود شمعدونی . چقدر بامزه بود شمعدونی و چه شخصیت های بامزه ای داشت . سعید همیشه سوییچ را روی ماشین جا می گذاشت و حسن معجونی و محمد نادری همیشه با هم دعوا داشتند . و اما خانواده نعمتیان . چه قدر خانواده عجیب و غریبی بودند . محمد نادری باز می گفت : خودم درستش می کنم و باز خرابکاری می کرد و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به لیسانسه ها و فوق لیسانسه ها . یادتان هست ؟ آن مثلث جذاب حبیب ، مازیار ، مسعود را یادتان هست ؟ پدر معتاد مازیار چطور ؟ و چقدر بامزه بود شخصیت دکتر مهاجر . می خواست هرجوری که شده کارت مشاوره اش را به افراد بدهد . حبیب همش عاشق می شد و همش شکست می خورد . آن کت قهوه ای هم که همیشه تنش بود . حبیب باز به شخصی می گفت : با من بودید ؟ و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به زیرخاکی ( زیرخاکی را کامل ندیدم ) یادتان هست ؟ فصل های بعدی اش تکراری بودند اما فصل اولش واقعا خوب بود . چه زوج خوبی بودند پژمان جمشیدی و ژاله صامتی . بازیگر نقش پچه آنها هم بسیار خوب بود و چقدر خوب برای دهه شصت دکور طراحی کرده بودند . فریبرز باز به زندان می افتاد و ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . بعد از آن رسیدیم به نون خ ( فصل چها، و پنجش را درست ندیده ام . مخصوصا فصل‌ پنج اما آن فصل هایی که کامل دیده ام چقدر بامزه بودند ) یادتان هست ؟ چقدر بامزه بودند شخصیت های نون خ . از سلمان با آن خنده معروفش بگیر تا خود نورالدین خانزاده و ... . چقدر کل کل داشت سعید آقاخانی با حمیدرضا ذرنگ و چقدر کل کل داشت وحید با عمو کاووس . باز برسر معتاد بودن سیروس میمنت بحث می شد و ما ریسه می رفتیم از خنده . یادش بخیر . ای کاش باز بتوانیم آن طنز های جذاب را ببینیم . ایکاش . لطفا نظرات خود راجب این سریال ها را در زیر این پست بنویسید . با تشکر . خدانگهدار .


یادش بخیر
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید