اروپای قرن ۱۷ چون تجربه اندوهباری از جهل و بی خردی ادوار پیشین را پشت سر نهاده بود و با عملکرد ناصحیح و مستبدانه کلیسا توده مردم از دین و معنویت گریزان شده بودند و افسار گسیختگی اجتماعی آنها رابه ستوه آورده بود که این رنجها و مشقات باعث گردید به خود آیند و بحران ناشی از درد و رنج ها را طی یک حرکت نمادین و فراگیر به یک فرصت رهنمون سازند که بعدها رنسانس نام گرفت و پیامد آن به انقلاب صنعتی انجامید که آن درد و رنج ها را با دقت و هوشمندی هدایت و توانستند یک پایان غم انگیز را به آغازی شگرف مبدل سازند و نکته حائز اهمیت در اینجاست که چون مردم اروپای سنتی روزگار تلخ کامی را با جان مایه خودتجربه کرده بودند با لیاقت پیشگی شرایط جدید را با قداست تمام حفظ واز آن سرمایه کلان اجتماعی به زیبایی تمام حراست نمودند تا بالنده وفراگیر شد و الگویی ارزشمند برای دیگر ملتهای جهان گردید زین سبب رخداد پرشگون رنسانس مدیون هوشمندی فرهیختگان و اندیشمندان آنزمان اروپاست که با اعتماد به نفس و جسارت توانستند خردمندانه جامعه سنتی را به سوی مدنیت و قانون مداری هدایت نمایند و با محور قراردادن باورهای اعتقادی و اخلاقی جامعه ابتدا به جایگاه والای انسان وارزش انسانی به عنوان اینکه کرامت انسانی به تنهایی تقدس محور است و در همین راستا با تبیین سه عنصر مقدس:
1_عزت انسان
2_جان انسان
3_وقت انسان
به ارزش گذاری آن همت گماشتند.که این سه عنصر را از ذی قیمت ترین اصول اخلاق مدار جامعه تعیین نمودند و جامعه و قوانین را مستلزم ساختند که سایر عناصر تحول آفرین و توسعه اجتماعی و اقتصادی باید بر محوریت این سه عنصر باشد که اکنون میبینیم پس از قرن ها چگونه آن روش و اصول عقلانی توانسته جوامع فرصت جو را به سوی ترقی و پیشرفت و توسعه رهنمون سازد.شاید از این روست مهاجران که از اقصی نقاط عالم به خصوص کشور های جهان سوم به اروپا یا دیگر ممالک مترقی پا می نهند دامن گیر این سه عنصر انسانیت خواه و وحدت بخش میشوند و دیگر تمایلی به بازگشت به سوی وطن خود ندارند. هدف از طرح موضوع مطلب فوق بدان جهت است که در خود فرورفته و اندیشه کنیم که ما مردم ایران زمین در کجای این جهان ایستاده ایم.راقم سطور نتیجه می گیرد که فحوای تاریخ بشر اینگونه روایت می کند که تا ملتی شجاعانه اقرار و اعتراف به نفهمیدن و ندانستن همت نگمارند شامل پاداش خداوند و قوانین طبیعت نمی شوند و خاتمه بخشی به یک پایان تلخ در آن سوی جرات و جسارت نهفته است و شور آغاز مستلزم پشت سر نهادن یک روزگار تلخ پر بلیه و بحران می باشد زین سبب صاحب قلم برخلاف کسانی که گمان می برند گویی طلسمی سیاه بر جان این کهن دیار ایران زمین مستولی گشته و طومارش را در هم پیچیده بر این باور است که گرچه سرمایه های اجتماعی و معنویت در ایران زمین به سوی افول متمایل گشته ولیکن هنوز اندوخته های تمدنی و مزایایی بالقوه داریم که نقطه امید این جامعه می باشد گرچه دشوار ولی ممکن است که آب رفته را به جوی بازگردانیم لذا برای رستگاری این سرزمین گذرگاه دیگری وجود ندارد و فقط تا عقلانیت حاکم نشود این ملت روی نیکبختی نخواهد دید نقصان و خلع اصلی کمبود عقل است عقلی که طی تاریخ استبداد آن را کنار زده عقلی که تفکر منفعت فردی آن را سرکوب کرده که قد علم نکند ولی خوشبختانه هنوز فرهیخته گان و اندیشمندان دغدغه مندی داریم که مشحون از شایستگی ها می باشند و با قابلیت های آفرینش گری و رواداری قادر به هدایت جامعه به سوی نیک سرانجامی خواهند بود ...
چنانچه مقاله فوق موردتایید شما سروران قرار گرفت برای دوستان فرهیخته خود نیز ارسال نمائید.سپاس و بدرود
✅لینک کانال در تلگرام:
https://t.me/mamanomiidd
✅لینک پیج در اینستاگرام:
elyas_sheikhi_mamanomiidd