شخصیت پردازی چیست؟
اگر شما در ابتدای راه نویسندگی باشید، حتما چنین سوالی برایتان پیش میآید که شخصیت پردازی چیست؟
شخصیت پردازی یا همان خلق کاراکتر یکی از بخشهای مهم در نوشتن داستان و فیلمنامه است. بدانید و آگاه باشید که بدون شخصیتهای جذاب، داستان جالبی هم نخواهید داشت.
در هر داستان یا فیلمنامه شخص یا اشخاصی وجود دارند که دارای ویژگیهای مختلف شخصیتی و ظاهری هستند. برای این شخصیتها (کاراکترها) در طول داستان ماجراهای زیادی رخ میدهد. برای شخصیت پردازی باید مولفههای مختلفی را در نظر بگیرید تا بتوانید شخصیتها را بهدرستی خلق کنید که در ادامه با تمام این مولفهها آشنا میشوید.
چگونه شخصیت پردازی کنیم؟ مولفههای شخصیت و روشهای شخصیت پردازی.
هر شخصیت دارای چند مولفه است که با دانستن این مولفهها میتوان شخصیتهای جذابتری را خلق کرد.
موارد لازم برای شخصیتپردازی:
1. مولفههای ظاهری
2. مولفههای رفتاری
3. مولفههای شخصی، خصوصی و اجتماعی
1. مولفههای ظاهری، مثال و نمونه برای شخصیت پردازی در داستان و فیلمنامه
کارهایی که قرار است شخصیت در داستان انجام دهد و رفتاری که نشان میدهد برروی ویژگیهای ظاهری و شخصیتپردازی او تاثیر دارد. اگر قرار است شخصیت شما در صحنهای با کسی درگیری فیزیکی داشته باشد و در این درگیری پیروز شود باید توانایی لازم را داشته باشد و از ویژگیهای فیزیکی ویژهای برخوردار باشد.
در فیلمهای پربرخورد شخصیتها معمولا مهارت زیادی در شمشیرزنی، تیراندازی و هنرهای رزمی دارند. نوع لباس پوشیدن هم در شخصیتپردازی اهمیت دارد. اگر فردی مذهبی است، نوع پوشش آن با فرد غیرمذهبی تفاوت دارد. گاه ایجاد تناقض جذاب است مثلا کنار هم قراردادن یک آدم چاق و یک آدم لاغر مانند لورل و هاردی.
ممکن است فردی نابغه باشد؛ اما بیماری خاصی داشته باشد. مثلا در فیلم ذهن زیبا، قهرمان داستان بیماری اسکیزوفرنی دارد.
در فیلم پنجره پشتی rear window قهرمان داستان یعنی جف، یک عکاس است و باید در اتاقی بنشیند و پنجرههای روبرویی اتاقش را دید بزند، پس نویسنده همان ابتدا او را با پایشکسته نشان میدهد تا تماشاچی از خودش نپرسد که چرا جف همیشه در خانه است و از خانه بیرون نمیرود.
پس از ویژگیهای ظاهری بهسادگی عبور نکنید. شخصیتی جذاب است که تمامی مولفههای شخصیتی او بادقت طراحیشده باشد.
2. مولفۀ رفتاری در شخصیتپردازی چیست؟
مولفۀ رفتاری مهمترین قسمت در بحث شخصیت پردازی است که خود به چند بخش تقسیم میشود:
اهداف شخصیتها در داستان
در کتاب آناتومی داستان چنین جملهای وجود دارد: «زمانی که شخصیتها خواسته یا هدفی دارند، داستان روی دوپا راه میرود.» از خودتان بپرسید شخصیت شما چه مشکلاتی دارد، دوست دارد به چه چیزهایی برسد، با چه چالشها و موانعی برای رسیدن به خواست درونی و بیرونی خود مواجه است؟
خواست درونی و بیرونی چیست؟
شخصیتها در داستان دو نوع خواسته دارند:
خواست بیرونی یعنی همان چیزی که قابلمشاهده است و معمولا درک و فهمیدن آن نیاز به فکرکردن زیادی ندارد؛ مثلا شخصیت دنبال پول است، دنبال انتقام است یا در جستجوی عشق است.
برای درک خواست درونی نیازمند توجه بیشتر به شخصیتها و ماجراها هستیم. مثال: در فیلم نهنگ عنبر خواست بیرونی یا همان هدف ارژنگ (رضا عطاران) ازدواج با رویا (مهناز افشار) و ماندن در ایران است و خواست رویا رفتن به آمریکا و زندگی آزادتر و بهتر است.
همانطور که دیدید خواست این دو باهم متفاوت است؛ بنابراین تناقض جالبی ایجادشده است که میتوان از آن برای نوشتن ماجراهای جذاب استفاده کرد.
در فیلمهای شخصیتمحور مانند لیلا و پرسونا تمرکز بیشتر بر روی خواست درونی و مشکلات رفتاری و روانی شخصیت است. اینکه شخصیت در برابر حادثه یا ماجرایی که برای او پیشآمده چگونه واکنش نشان میدهد.
نکته: فیلمهای شخصیتمحور فیلمهایی هستند که تمرکز بر روی شخصیتها است و نه ماجراها و حوادث. ما بیشتر اوقات شخصیت را در تنهایی خودش میبینیم. در مقابل فیلمهای شخصیتمحور، فیلمهای ماجرا محور وجود دارند که در آنها حادثهای رخ میدهد و گروهی از شخصیتها را درگیر میکند؛ مانند فیلمهای جدایی، فروشنده و سایر فیلمهای اصغر فرهادی.
هدف ساده باشد یا سخت؟
اگر رسیدن به هدف خیلی راحت و ساده باشد، داستان جذابیت زیادی ندارد. رسیدن به هدف نباید کار خیلی سخت و پیچیدهای باشد که امیدی برای رسیدن به هدف نداشته باشیم. وقتی هدف با دشواری لازم همراه باشد، آن زمان است که درام به وجود میآید.
پس از خودتان سوال کنید شخصیتهای داستان یا فیلمنامۀ شما چه هدفی دارند و چه موانعی بر سر راه آنها وجود دارد؟
منحنی تحول شخصیت یا قوس چیست؟
برخی شخصیتها در فیلم به علت اتفاقاتی که برای آنها رخ میدهد دچار تغییر میشوند؛ اما چون زمان فیلم اغلب کمتر از سه ساعت است، این تغییر بزرگ نبوده و جزئی است. به این تغییرات رفتاری، منحنی تحول گفته میشود.
پس در بیشتر داستانها شخصیتها درسی میآموزند و تجربهای کسب میکنند و تغییرات رفتاری بزرگ در آنها به وجود نمیآید. تغییرات بزرگ شخصیتی معمولا در سریالها دیده میشود.
آیا همۀ شخصیتها باید تغییر کنند؟
خیر! همۀ شخصیتها نباید تغییر کنند، چون دیگر جذاب نیستند؛ مثلا در فیلم دزدان دریایی کارائیب شخصیت جک اسپارو ( جانی دپ) به دلیل حسادت، خودخواهی و هوش بالایش جذابیت دارد پس دلیلی ندارد که تغییر کند و جذابیت خودش را از دست بدهد. همانطور که گفته شد شخصیتها معمولا درسی میآموزند و باتجربهتر میشوند.
3. مولفۀ شخصی، خصوصی و اجتماعی در شخصیتپردازی
پس برای شخصیت پردازی مولفههایی که یاد گرفتید را به کار ببرید تا شخصیتهایی جذابتر داشته باشید.
تفاوت تیپ و شخصیت در داستان چیست؟
ما از یک آدمکش انتظار داریم فردی خشن، بیاحساس و بیتوجه به دیگران باشد؛ اما در فیلم لئون حرفهای Leon the professional با آدمکشی سرکار داریم که نسبت به گیاهان، حیوانات و کودکان رفتاری متفاوت و دوستانه دارد.
اگر ما فقط آن جنبههای ظاهری و رفتاری کلی و مشترک بین آدمکشها را نشان دهیم، تیپسازی کردهایم، اما اگر ویژگیهایی مانند مهربانی، ترحم، محبت و اهمیت به دیگران را به شخصیت او اضافه کنیم، شخصیتپردازی انجام دادهایم.
پس به زبان ساده، تیپ یعنی کلی گویی و گفتن پیشفرضهای ظاهری و اخلاقی درمورد یک گروه خاص ؛ اما شخصیتپردازی به معنی ویژه کردن، جداکردن و اضافهکردن ویژگیهای متفاوت و دور از انتظار به شخصیت است.
در فیلم و داستانهای کوتاه بیشتر از تیپسازی استفاده میشود؛ اما شخصیت پردازی در فیلمهای بلند ضروری است.