*تاملی در قتلعام هزارهها از زوایهای دیگر*
به مناسبت سالگرد قتلعام هزارهها (۱۸۹۱_ ۱۸۹۳م) قصد داشتم با توجه به کتاب «دختر وزیر؛ گزارشی از جنگ هزارهها» به روایت داستانی "لیلیاس همیلتون" طبیب انگلیسی دربار امیر عبدالرحمن (۱۸۸۰_ ۱۹۰۰م) بنویسم که کتاب «ساکن دو فرهنگ» جناب "روبرت صافاریان" _ارمنی ایرانی یا ایرانی ارمنی_ را با توجه به آنچه در ذهن و ضمیرم داشتم، مناسبتر یافتم.
تجربیات و خاطرات جمعی هزارهها از نظر من با آنچه که بر "یهودیان" و "ارامنه" گذشته، نوعی قرابت و حس همزادپنداری دارد؛ از همین روی چند سالی است که این پرسش برایم شکل گرفته و بعضاً در فضای مجازی هم با دوستان مطرح کردهام که چه خوب میشود کسی پیدا شود "دیاسپورای یهود" و "دیاسپورای ارامنه" را با "دیاسپورای هزارگی" مورد بررسی و مطالعه تطبیقی قرار دهد.
پیش از ادامه سخن به همه عزیزان [هم به وطندارانم در چارچوب سرزمینی به نام افغانستان و هم به وطنداران وطن فارسیام] مطالعه و تامل بر کتاب «ساکن دو فرهنگ» را پیشنهاد میکنم که برای به آتش کشیدن وجود همگیتان کفایت میکند. البته که جنس این آتش متفاوت خواهد بود؛
آتش است این بانگ نای و نیست باد
هر که این آتش ندارد نیست باد...
بند بند و صفحه صفحه بخش چهارم و پایانی کتاب تحت عنوان "نژادکشی" [صص ۱۶۱_ ۱۸۰] که موضوع آن «قتلعام/نسلکشی ارامنه» است برایم وجدآور و مملو از آگاهی و تلاش برای اندیشیدن بود که چند فرازی از آن را نخست برای وطنداران هزارهام و سپس برای سایرین نقل میکنم.
«در این هیاهوی رسانهای کمتر کسی به رنجی میاندیشد که قربانیان آن مصیبت بزرگ محتمل شدند. کمتر کسی نگران این است که چه باید کرد که آن رنج و فاجعه تکرار نشود. ترکیه [شما بخوانید جامعه پشتونها] میتواند با یک عذرخواهی درست و حسابی نشان دهد که توانایی رو به رو شدن با صفحات تاریک تاریخ خود را دارد، اما این کار را نمیکند...» (ص ۱۶۵)
«در میان ارامنه [شما بخوانید جامعه هزاره] "هراند دینک"، روزنامهنگار شجاعی که در ترکیه زندگی میکرد و درباره قتلعام ارامنه مینوشت، نشان داد گفتوگوی مستقیم با مردم ترکیه [شما بخوانید جامعه پشتون] راه حل مسأله است. دینک ترور شد و جان خود را در راه و روشی گذاشت که میاندیشد میتواند به کینهها خاتمه دهد. اما از دیگر سو، در روز تشییع جنازهی او صدها هزار نفر از مردم و روشنفکران ترکیه [شما بخوانید جامعه پشتون] به خیابانهای استانبول آمدند و خطاب به قاتل او فریاد زدند "ما همه دینک هستیم، ما همه ارمنی هستیم". سرنوشت پذیرفتن و عدم پذیرفتن کشتار ارامنه به این بستگی دارد که کدام فرهنگ غالب خواهد شد: فرهنگ قاتلین دینک یا فرهنگ دنبالهروان راه او.» (ص ۱۶۵)
« [هراند دینک] آشکارا گفته است که مسأله اصلی شناسایی نژادکشی ارامنه [شما بخوانید قتلعام هزارهها]، توسط کشورهای دیگر نیست. این جامعه ترکیه [شما بخوانید جامعه افغانستان به خصوص پشتونها] است، که باید با تلاش روشنفکران خود به آگاهی درستی درباره تاریخ خود برسد و با اتفاقی که در گذشتهاش افتاده است روبهرو شود.» (ص ۱۶۷)
«او [هراند دینک] درباره مسائل ارامنه با ترکها سخن میگفت. نشریه خود، "آگوس"، را به "زبان ترکی" در میآورد. حقیقتا اگر او به ارمنی مینوشت و تنها با ارامنه سخن میگفت، آیا بعد از ترورش اصلا کسی او را میشناخت که هزاران نفر شعار "ما دینک هستیم" سر دهند. او در میان روشنفکران ترکیه محبوب بود و این محبوبیت از دوستیها و همراهیهای سالیان دراز میآمد.» (ص ۱۶۷)
«میتوان دیدگاههای دینک را نقد کرد. او را خیالپرداز دانست یا واقعگرا، میتوان در ارزیابی دستاوردهای روش او با هم اختلاف داشت، اما تردیدی نیست که او راهی را انتخاب کرده بود که با راه شناسایی نژادکشی در پارلمانهای کشورهای غربی فرق داشت. وقتی چنان رفتار میکنیم که گویی او هم همان را میگوید، مرتکب رفتاری میشویم که دور از صداقت است.» (صص ۱۷۰ و ۱۷۱)
«این پرسش که "ماهیت اصلی شر چیست؟" یک پرسش ذاتا فلسفی است. آیا ناتوانی آدمی در اندیشیدن زمینهساز اصلی فجایع بزرگ است یا فقدان حس همدردی؟ ... هانا آرنت به خاطر ترس از تکرار جنایات نازیهاست که اصرار میکند مشکل اصلی آدمهایی هستند که نمیاندیشند.» (ص ۱۷۷)
«در واقع نگرانی هانا آرنت این است که ما غالبا با انتساب انگیزهی اصلی جنایات بزرگ به یک خصلت روانشناختی هیولاگونه و به یک کیفیت شرارتآمیز که در آدمهای اندکی میتواند وجود داشته باشد، خیال خود را راحت میکنیم، در حالی که، به گمان او، شر خصلتی عادی است و در بیشتر آدمها وجود دارد، آدمهایی که فقط دستور میبرند، فقط از آنچه همگانی و هنجار عمومی است تبعیت میکنند و نمیاندیشند. "ناتوانی در اندیشیدن": این آن کیفیتی است که جنایات بزرگ با انگیزهی ایدیولوژیک در آن ریشه دارند. و این گونه، شر نه چیزی استثنایی و غیرعادی بلکه چیزی معمولی و عادی است.» (ص ۱۷۸)