فِی وَصفِ البُرهانُ السَّدید
استاد برهانی عزیز
دیشب میان خبرها و پیامها چنین دیدم که خوارج عزم بر اخراج شما از دانشگاه بستهاند. یادم از وضع کِشتزار کابلستان آمد و بیشتر گریستم. خاطرات بزرگواریها و بزرگمنشیهایتان را مرور میکردم به این عکس و خاطره جلوی دانشکده رسیدم که برای ۲۲ قوس (دی) ۹۷ است؛ تازه یک ماه شده بود که از کابل برگشته بودید و هفته بعدش هم راهی غمستانِ افغانستان میشدید تا در فرصت میان دو ترم دانشگاه تهران به دانشگاه کابل بروید و برای نسل جوان و دانشجویان آن دیار رنجور، درس قانون و آزادی و حقوق بیاموزید. وقتی از سفر کابلستان برگشتید و در تلگرامالحرام جویای احوالتان شدم، برایم نوشتید: "شاید برای خیلی عجیب باشد، اما من هر بار که به افغانستان میروم بعد مدتی بشدت دلتنگ کابل و افغانستان میشوم".
شاید کمتر کسی جریان سفر یک ماهه تابستان امسالتان به کابل را خبر داشته باشد. مهرماه که دانشکده آمدم تا عرض تسلیتی برای غم فقدان پدر بزرگوارتان داشته باشم. در اثنای سخن به ملایمت و مزاح گفتم همه از کابل فرار میکنند و شما با این وضعیت کابل میروید؟! پاسخ گفتید چند نفر از دانشجویان کارشناسی ارشد حقوق در یکی از دانشگاههای کابل برای "فارغالتحصیلی" نیاز به گذراندن دو واحد درسی حقوقی داشتند، رفته بودم تا کلاس را برای آن چند دانشجو برگزار کنم تا مشکلشان حل شود.
چه تهران باشم چه کابل، این خاطرات نقش بسته بر سینه جانم است که میگوید ما از شماییم و شما از مایید. آری؛ میان ما و شما عهد در ازل رفته است/ هزار سال بر آید همان نخستینی.
این چند خط را برای وطندران وطن فارسی، به خصوص دانشجویان جدیدالورود چند سال اخیر دانشکده حقوق نگاشتهام تا هنگامی که سرود آن دانشگاه فخیمه را زیر زبان زمزمه میکنند که "دانشگاه تهران؛ مهدِ علم و ایمان" بدانند بزرگترین و معتبرترین دانشگاه خاورمیانه با وجود امثال شماست که ارزش و اعتبار مییابد.
چه خوب شد استاد بزرگوارمان زندهیاد فیرحی رفتند و چنین روزهایی را ندیدند.
استاد برهانی عزیز، خوب میدانم هر کجا باشید اخلاق و علم، طراوت و رویش را آنجا میگسترانید، که بدون تردید خوش به حالِ "آنجا". به هر حال هر کجا هستید جور باشید.
ارادتمندتان رضا عطایی
شاگردی که نَسبش با یک حلقه
به آوارگان کابل میپیوندد.