🌑 ناموسپوش
✍ رضا عطایی
شاید نوعِ برداشت و تلقیِ که از مفهومِ "ناموس" در جامعهمان وجود دارد بسترخیز و سببساز گرهخوردگیِ "زن" و "پوشش" میشود و در نهایت به جای حلِّمسئله، دچار حذف و اضافاتی میشویم که به مرور، تنها بر پیچیدگی و سردرگمی مسئله میافزاید.
خود واژهِ "ناموس" -این کلمه فخیمهی در اصل یونانیِ عربیشده- به تنهایی در لسانِ شریف فارسی و نُطقِ فارسیزبان دارای اضافهبارهایی هست که کول و کمرِ جامعه و فرهنگ را مورد سایش قرار دهد و به تعبیر مکتب امنیتی کپنهاک، هر امر و مساله عادی-معمولی را "امنیتیسازی" و "ناموسی" نماید!
به هر حال امروز در مسیر بازگشت به خاک شریف ورامین در قطار حومهای تهران-پیشوا -که به معنای واقعی کلمه، چیزی از ناموسِ جسم و روح باقی نمیگذارد- بخشی از سفرنامه حج دکتر حسن محدثی، احساسات و افکارم را ناموسی نمود و حیفم آمد که آن تیکه را به اشتراک نگذارم:
《بالاخره به مسجد جُحفِه رسیدیم. لباسهایمان را در آوردیم و غسل کردیم و خودمان را با حولههای سراسر سفید پوشاندیم. زود یاد گرفتیم که چطور خود را با این حولهها بپوشانیم. حالتِ غریبی است: با این پوشش همه یکشکل میشویم اما وقتی حرکت میکنیم این حولهها زود جابهجا میشوند و آدمی احساس میکند الآن است که همهی ناموسش بیرون از پوشش قرار گیرد و عیان شود. من تا آخر حج با این حولهها کلنجار داشتم که بدنم پوشیده باشد! کاش به موقع میفهمیدم و رعایت تأکیدات شرعی را کنار میگذاشتم و یک عدد ناموسپوش زیر این حولهها میپوشیدم تا خیالم از هرچه ناموس است آزاد شود و فقط و فقط به آفرينندهی ناموس فکر کنم!》(صص ۲۲ و ۲۳)
پ.ن: اصل سفر دکتر محدثی برای حج تمتّع سالِ ۱۳۸۶ میباشد که شکل کتابشده آن تحت عنوانِ "حاجی خودتی؛ خاطرات حج یک جامعهشناس" سال ۱۳۹۷ توسط نشر "نقد فرهنگ" در ۱۷۰ صفحه، در تهران چاپ و منتشر شده است و من این کتاب را امروز با قیمت بسیار مناسبی از "مرکز تبادل کتاب" تهیه نمودم.
۱۳ عقرب ۱۴۰۳
بخشهایی از متن سفرنامه "حاجی خودتی"، اثر حسن محدثی گیلوایی:
☑️ من اصلا فکر میکنم توجه به "دیگری" به تنهایی، شاخصی برای سنجشِ حدِّ مدنیّت آدمی است:
بهراستی که محمد -پیامبر گرامی اسلام- چقدر زجر کشید از پایین بودن حدِّ مدنیّت مردم زمانهاش. او که آن همه ظرافت در گفتار و کردار و ارتباط با دیگران داشت، چطور چنین مردمی را رهبری کرد؟ تصوّر کنید شما را -با حدِّ متوسطی از مدنیّت- از قرن بیست و یکم صاف ببرند میان جزیزه ناکُجا! بعید است که بتوانی حتی یک هفته هم دوام بیاوری. (ص ۷۳)
☑️ به نظر میرسد ساخت و پاتی بین خدا و شیطان شده است و ما آدمها از آن بیخبریم:
شیطان اصلا چنان عزم خود را فریب آدمیان جزم کرده که به عزت خدا سوگند خورد: "به عزت تو سوگند که همگی را جِدّاً از راه بهدر میبرم" [آیه ۸۲ ص] یعنی نشان داد که چه مایه گوش به فرمان خدا خواهد بود! بارها و بارها این را بررسی کردهام و همیشه بوی تند توطئه به مشامم رسیده است. هر قدر که بیشتر بررسی کردم شواهد بیشتری برای تایید این توطئه یافتم. (ص ۹۸)
☑️ مشکل یک مسلمان مدرن در میان مسلمانان سنَّتیِ متعصّب و خشکمقدس و اسطورهاندیش، یکی نیست. هزار هزار است. (صص ۱۲۸ و ۱۲۹)
او کلمه کلمهی قرآن را مقدس میداند اما چندان به محتوای آن کاری ندارد. نباید بدون وضو به قرآن دست بزنی! نباید در حالت درازکش قرآن بخوانی! نباید در لابهلای صفحات آن چیزی بنویسی! نباید آن را باز رها کنی و به کارهای دیگر بپردازی! و اَلَخ. بدین ترتیب، از فرط احترام، قرآن تبدیل شد به کتابی برای نخواندن. کتابی که در عصری که هنوز کتاب نشده بود، پایهگذار نهضتی بزرگ و تاریخساز و تمدنآفرین شد. حالا تبدیل شده است به کتابی برای استخاره، اسباب رونق مراسم مرگ عزیزان، هدیهای برای عروس خانم، عنصری مهم در انواع مراسم افتتاح، و مقدمهی ضروری هر سفر. کتابِ نهضت و فرهنگسازی و رویهی زندگی شد کتاب مناسک و ثواب و ایمنسازی اسطورهای. (ص ۱۲۹)