#مِنبَر_برای_مِنبِر
موضوع: شخصیت امیرالمونین علیهالسلام
اولین پست ۱۴۰۴ متبرک با نام امیرالمومنین علیه السلام
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله ربّ العالمين. بارئ الخلائق اجمعين. والصّلاة والسّلام علي سيّدنا و نبيّنا ابي القاسم المصطفي محمّد
اللهم العن قتله امیرالمونین
عرض سلام و ادب محضر همهی بزرگواران ایام شهادت اول مظلوم عالمحضرت امیرالمومنین علیهالسلام رو اول به محضر آقا صاحب الزمان عجالله و بعد به همهی شما عزیزان تسلیت عرض میکنم. این منبر مجازی امروز مختص امیرالمونین علیه السلاماست. هدیه به ساحت مقدس و نورانی امیرالمومنین صلواتی زیبا و قرا عنایت بفرمایید.
شخصیت آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام، یکی از شخصیتهای تأثیرگذار و مهم تاریخ است. شخصی نقل میکرد که به یکی از باشگاههای شمشیرزنی چین دعوت شده بود. در آنجا تعداد زیادی سامورایی وجود داشت. میگوید از همه این ساموراییها عبور کردم تا به استاد اعظم رسیدم.
پس از صحبت با استاد اعظم، توجهم به عکسهایی که روی دیوار کشیده شده بود جلب شد. پرسیدم این عکسها، عکسهای چه کسانی است؟ استاد اعظم شروع کرد اسامی عکسها را به زبان چینی برای این مرد گفت. بعد این آقا گفت آن عکسی که آن بالا نصب کردهاید، عکس چه کسی است؟ استاد اعظم گفت عکس علی بن ابیطالب. این آقا پرسید علی بن ابیطالب چه ربطی به شما دارد؟ استاد اعظم گفت: روی دست علی بن ابیطالب کسی نیامده است. از همه ساموراییها سرتر است.
شمشیرزنی بالاتر از او در تاریخ نیست. زمانی که شمشیر را بلند میکرد، با یک بلند کردن، از پشت یک نفر را و از جلو نفر دیگری را از بین میبرد.
طوری امیرالمؤمنین مبارزه میکرد که وقتی با شمشیر به کلاه خود میزدند، کلاه خود که هیچ، از فرق سر تا چانه آن شخص به دو نیم میشد. این فضائل امیرالمؤمنین علیهالسلام خیلی کم بیان شده است، اما همهاش ساعتها فکر است. ناد علی مظهر العجائب، عجایبی در امیرالمؤمنین رخ داده است. خدا دکتر سهیل اسعد را حفظ کند. ایشان طلبه آرژانتینی و اصالتاً لبنانی هستند. سالیان سال در آرژانتین به بحث تبلیغ پرداختند و چندین نفر را شیعه کردند. ایشان میگفت یک نفر در آرژانتین لائیک و بیدین بود. میگوید به ایشان یک نهجالبلاغه با ترجمه اسپانیولی که زبان آنها بود دادم. بعد از دو هفته دوباره این فرد را دیدم و از او پرسیدم چه خبر؟ ایشان گفت آقا این که چه کتابی بود که به من دادی؟ من صفحه اول را باز کردم، نمیدانستم چه کتابی است؛ علمی است، تاریخی است، سیاسی است. گفتم یک مقدار کتاب را بخوانم تا بفهمم. صفحه اول را که خواندم گفتم احتمالاً این کتاب تاریخی است و نویسندهاش تاریخدان است. یک خرده بیشتر کتاب را خواندم، تازه گفتم این کتاب سیاسی است و نویسندهاش سیاستمدار است. میگوید بیشتر خواندم، گفتم این کتاب طبی است و نویسندهاش پزشک است. هر چه بیشتر جلو رفتم دیدم این کتاب همه چیز دارد. گفتم این کتاب، کتاب چه کسی است؟ آیا این خداست؟ میگوید همانجا گفتم من به دین این آقا ایمان میآورم و اسم پسرم را هم میگذارم علی. نگاه کنید توجه داشته باشید، با خواندن چند صفحه از نهجالبلاغه، این آدم ۸۰ نفر را شیعه کرد و یک حوزه علمیه در آرژانتین تأسیس کرد.
کیست امیرالمؤمنین؟ چه شخصیتی دارد؟
آمدند خدمت امیرالمؤمنین و گفتند یا امیرالمؤمنین، این دو خانم میگویند این بچه مال ماست. هر کدام ادعا دارند مادر این بچه هستند. هیچ قاضی تا الان نتوانسته بین این دو زن حکم کند. قدیم که آزمایش و DNA نبوده.
امیرالمؤمنین فرمودند من الان قضاوت میکنم. دستور داد به قنبر و گفت این شمشیر را بردار و بچه را از وسط دو نیم کن. نصفش برای این زن و نصفش برای دیگری.
یکدفعه مادر اصلی به زبان آمد و گفت نه، بچه را به این زن بدهید. همانجا امیرالمؤمنین فرمود تو مادر واقعی این بچه هستی؛ عاطفه مادریات بیرون زد. این همهاش روانشناسی قضاوت است.
دو نفر آمدند نزد امیرالمؤمنین و گفتند آقا من مولا هستم و دیگری غلام. شخص دیگر هم گفت من مولا هستم و او غلام. دو نفر با ادعا وضعیت را به هم ریختند. حضرت فرمود بروید و نزدیک ظهر بیایید.
آقا امیرالمؤمنین بعد از نماز صبح به عبادت میپرداخت، در همان مسجد کوفه و در همانجا قضاوت هم میکرد. ساعت ۹ صبح صدایی از بیرون مسجد به گوش رسید. همه جا شلوغ شد. مردم جمع شده بودند و میگفتند علی نمیتواند قضاوت کند. امیرالمؤمنین شب قبل به قنبر فرموده بودند دو سوراخ در دیوار ایجاد کن تا این دو نفر وقتی آمدند سرشان را داخل این سوراخ فرو ببرند. این دو نفر کلههایشان را داخل سوراخ کردند و امیرالمؤمنین فرمود قنبر سر غلام را بزن. یک دفعه یکی از آنها سرش را از دیوار بیرون کشید. امیرالمؤمنین فرمود تو که میگفتی مولا هستی پس چه شد؟
مردم داشتند قضاوت آقا را نگاه میکردند. مردمانی که میگفتند علی نمیتواند قضاوت کند.
یکی آمد از امیرالمؤمنین یک چیستان پرسید گفت آقا آن کدام اعمال است که اگر انجامش دهی مورد عذاب الهی قرار میگیری و اگر انجامش ندهی هم مورد عذاب قرار میگیری؟
آن کدام اعمال است؟ امیرالمؤمنین فرمود نماز آدم مست.
یک مرد یهودی که آدم بد و قالتاقی بود رسید محضر امیرالمؤمنین گفت چند سؤال دارم. اونی که بابا نداشته کیه؟ اونی که فک و فامیل نداره کیه؟ اونی که قبله نداره کیه؟
حضرت فرمود: اونی که بابا نداره حضرت عیسی. اونی که فک و فامیل نداره حضرت آدم. اونی که قبله نداره کعبه، چون خودش قبلهست.
بعد حضرت فرمود باز اگر سوالی داری بپرس. تو طول تاریخ نداشتیم کسی بیاید رو منبر و بگوید مردم هر سوالی دارید بپرسید.
این خیلی حرفهها.
یکی از بین جمعیت بلند شد و گفت آقا من چند تار مو روی سرم دارم؟ حضرت فرمود جوابت رو نمیدونم، اما اگه بگم قبول نمیکنی چون قابل اثبات نیست. میخوای بری تک تک موهاتو بشماری؟
به جاش یه چی دیگه میگم که بدونی جوابش رو بهت میگم. ای سعد ابن ابی وقاص یه پسر داری توی خونه که بعداً نوه ی پیغمبر رو میکشه. اسم پسرش چی بود؟ عمر سعد.
کی دوباره سوال داره؟ یکی بلند شد. أین جبرئیل؟ جبرئیل کجاست؟ آقا یه نگاه به بالا کرد یه نگاه به سمت راست و چپ و پایین کرد بعد فرمود جبرئیل خودتی.
یکی دیگه بلند شد پرسید سه تا موجود زنده که در رحم نبودند و از بدن بیرون نیومدند اما زنده بودند چه کسانی بودند؟
حضرت فرمود: شمشیر موسی که اژدها شد، شتر صالح که از کوه بیرون آمد، گوسفند حضرت ابراهیم.
دوباره امیرالمؤمنین گفت بپرس. گفت یک سوال میپرسم اگر پاسخ بدهی میفهمم که دقیقاً وص پیغمبر هستید.
گفت قبر سیاری که صاحبش را این طرف و آن طرف میبرد چه کسی بود؟ حضرت فرمود نهنگ یونس.
هر سوالی که میخواستند میپرسیدند و آقا جواب میداد.
امیرالمؤمنین راههای آسمان را بهتر از زمین میدانست. همهی این مقامها برای امیرالمؤمنین است.
مردم میرفتند پیش اولی و دومی تا سوال بپرسند آنها از جواب دادن طفره میرفتند و میگفتند بروید از علی بپرسید.
روز عید غدیر پیغمبر اکرم دست همچین آدمی را بالا برد و فرمود ای مردم بعد از من علی مولای شماست. اما چه شد؟ بعد از ۴۰ روز همه از بیعت خود برگشتند.
بعد از ۲۵ سال همان مردم دوباره خواستند با حضرت امیر بیعت کنند.
امیرالمؤمنین هر دعایی که میکرد مستجاب بود. یک آقایی به اسم زادان حافظ قرآن بود. یکی به او گفت خیلی زیبا قرآن میخوانی از چه کسی یاد گرفتی؟
خندید و گفت یک روزی توی خیابان داشتم راه میرفتم. اخلاق خوبی داشتم. شعر و آواز میخواندم. صدای زیبایی هم داشتم. امیرالمؤمنین از کنارم رد شد. فرمود پسرجان صدایت خیلی زیباست چرا شعر میخوانی اما قرآن نمیخوانی؟ زادان گفت آقا من جز همان حمد و سوره که در نماز میخوانم چیز دیگری بلد نیستم. آقا فرمود بیا جلو. امیرالمؤمنین در گوش زادان چیزی گفت و بعد فرمود دهانت را باز کن. از دهانشان به دهان مرد چیزی گذاشتند.
بعد از آن این مرد قدم از قدم برنداشت و فهمید همهی قرآن را با همه اعراب و ترجمه و تفسیرش از حفظ شده است.
راوی میگه من این روایت را برای امام باقر تعریف کردم حضرت فرمود بله راست میگوید امیرالمؤمنین با اسم اعظم قرآن را به او یاد داد.
روایت آخر زمانی که ابن ملجم ملعون به سر مبارک حضرت ضربه زد زمین به لرزه در آمد. دریاها مواج شد. آسمان متزلزل شد و درهای مسجد به هم خوردند. باد سیاهی وزید و جهان تیره و تار شد.
عالم همچین آدمی را از دست داد. شأن و مقام امیرالمؤمنین یکی دوتا نیست... آنقدر زیاد است که اگر کل عالم شخصیت ایشان را بشناسند نمیتوانند تحمل کنند. از بس که ایشان بافضیلت است.
"امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نه تنها یک شخصیت تاریخی، بلکه الگویی بیبدیل برای تمام اعصار است. باشد که با تأسی به عدالت، شجاعت، زهد و دانش ایشان، بتوانیم زندگی خود را در مسیر حق و حقیقت قرار دهیم و در زمره شیعیان واقعی آن حضرت باشیم."
وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ
جهت تعجیل در امر فرج صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
پ ن: اگه این پست رو دوست داشتی یکی از فضائل اقا امیرالمونین رو برای یکی نقل کنید.دلیلش جیه؟ به تاطر اینکه هرکسی یکی از فضایل امیرالمونین رو نقل کنه حالا نیاز نیس خطیب باشید سخنران باشید. برای مادر پدر خوانواده رفیق تعریف بکنید. خداوند گناهان قبل و بعدمون رو میبخشه...
امروز هرکاری کردی بگو برای شیعیان امیرالمونین انجاممیدم اقا منو دعا کن... اگه اقا یه بار ذکر خیرمون رو بکنه برامون بسه...