ویرگول
ورودثبت نام
سید خانوم
سید خانوم
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

همسر یا همسِر؟

تا چشمش به گل‌ روی اُپن افتاد، لب و لوچه‌اش آویزان شد و گفت:" شوهر من اصلا برام‌ گل نمی‌گیره"
خندیدم و گفتم:" نخریدن گل بهتر از اینه که مثل من دسته گل عقدت رو برادر شوهرت انتخاب کنه"

این را که شنید پقی زد زیر خنده.
فنجان چای را مقابلش گذاشتم و شروع کردم‌ برایش از زمانی که ۱۲ ساعت در روز کار می‌کردم حرف زدم.
ژست مشاوران مرکز روانشناسی را گرفتم‌ و با مهربانی گفتم:" وقتی شب ساعت ۱ می‌رسیدم خونه فقط چند لقمه شام می‌خوردم و بدون اختیار پخش زمین می‌شدم خوابم می‌برد؛ صبحش هم راس ساعت ۹ونیم بیدار می‌شدم و به سرکار می‌رفتم."

اصلا نه رنگ و روی خوشی را می‌دیدم و نه تاریخ روز و ماه را به یاد می‌آوردم. فقط سر ماه با پیامک واریزی حقوق متوجه می‌شدم که اول ماه است.

در این‌مدت نه از عواطف زنانه‌ام خبری بود و نه از خنده‌های دلبرانه و لباس‌های شاد و رنگی...
به‌خاطر فشار کار و حساب و کتاب زندگی، مثل یک مترسک بی‌رنگ و رو شده بودم.

آخرین قلپ چایش را که خورد خیره‌خیره نگاهش کردم و گفتم:" کار کردن خیلی سخته، مخصوصا اگه مستاجر باشی و خانواده داشته باشی.
پول حلال در آوردن از همه چی سخت تره.
آدم از خستگی گاهی خودش رو فراموش می‌کنه، چه برسه به علایق همسرش.
چون اولویت‌هاش رو گذاشته روی خوراک،پوشاک،هزینه آب و برق و ...
اون اگر از خستگی و یا هزار تا دلیل دیگه یادش رفته، تو یادش بیار.
شاید نمیدونه.
باید بهش بگی چه چیزهایی دوست داری
شوهرت فالگیر نیست که کف خونی کنه و بدونه تو چی دوست داری.
پس خودت رو با این همه افکار منفی و کلیپ‌های ساختگی اینستاگرام خسته نکن...
با همسرت حرف بزن...


پ ن: ما عروسی نگرفتیم. فقط یه عقد والسلام. گلم‌رو هم برادر شوهرم‌ رفته بود خریده بود که مصنوعی بود...? خلاصه فکر نکنید تا الان‌گل رو نگه داشتم. یکسال بعد انداختمش دور? چون فهمیدم که دنیا فانیه نباید بهش دل بست... عمرا اگه فکر کنید چون اون خریده بود انداختمش دور??

همین چیزهای کوچک موقع جون دادن بلای جون و ایمانمون میشه... جدیدا به خواهرم هم‌اصرار می‌کنم گل های خشکشو بندازه دور?



افکار منفیهمسرزناشوییزن شاغلبا همسرت حرف بزن
مادر دو طفل که دوست داره بنویسه...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید