ویرگول
ورودثبت نام
امیر حسین رحیمی
امیر حسین رحیمی
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

بررسی کتاب مغازه خودکشی




سلام خدمت همگی برای بار اول در چالش کتابخوانی شرکت میکنم که برای این ماه کتاب مغازه ی خودکشی انتخاب کردم . نویسنده این کتاب فوف العاده آقای ژان تولی هستند که متاسفانه در سال 2022 به دلیل ایست قلبی مرحوم شدند و مارو از نوشته های فوق العاده بعدیشون محروم کردند. امیدواریم روحشون در آرامش باشه.

اگر به کتاب خوندن علاقه دارید بنظرم هرگز نباید این کتاب رو از دست بدید با برشی از این کتاب بررسی رو شروع می کنیم

"آلن آخه چند بار بهت بگم ؟ وقتی مشتری هامون از مغازه خرید می کنند بهشون نمی گیم به زودی می بینمت ما باهاشون وداع می کنیم چون دیگه هیچ وقت بر نمی گردن آخه کی اینو تو کله ت فرو می کنی ؟"

ژان تولی فیلم نامه نویس و رمان نویس فرانسوی بود که درواقع اولین بار با همین کتاب مغازه خودکشی به ما ایرانی ها شناسانده شد


کتاب مغازه خودکشی ی کتابی هست با سبک کمدی سیاه که بنظرم نویسندش یعنی ژان تولی علاقه خیلی شدیدی به غیر قابل پیش بینی بودن داره بنظرم کسی که داره این کتاب رو میخونه باید آمادگی هر چیزی رو داشته باشه

آقای ژان تولی یجوری این کتاب رو نوشته که آدم فکر می کنه صد بار با روش های مختلف قصد خودکشی داشته و یهو ی نفر بهش امید داده

توی این کتاب به همه ادوات خودکشی اشاره کرده از تفنگ و دار تا ویروس ها و سم های عجیب و غریب ...

البته نگران نباشید فکر نکنید قراره ذهنتون رو مسموم کنه تازه یجوری باهاتون رفتار میکنه که باعث میشه امید سراسر زندگیتون رو بگیره اگر توی زندگیتون ناامید شدید و یا خدایی نکرده قصد خودکشی داشتید این کتاب رو بهتون پیشنهاد می کنم البته این رو هم اضافه کنم که در این کتاب از شوخی هایی هم استفاده شده است

ی چیز جالب دیگه ای که توش دیدم این بود که اسم شخصیت هاش رو از روی شخصیت هایی انتخاب کرده بود که همشون خودکشی کردند مثل میشیما و مرلین مونرو و ونسان ونگوگ و ...

حقیقتش وقتی اولین بار اسم این کتاب رو شنیدم خیلی فکر نمی کردم که کتاب جالبی باشه اما هر روز ی خبر جدید راجع به اون از دوستام می شنیدم ی بار دلو زدم به دریا و شروع کردم به خوندنش ی داستان از یک خانواده افسرده توی ی دنیای افسرده که مکان و زمان مشخصی نداره همه دنبال خود کشی هستند اما یکی میاد که امید رو بهشون می بخشه ...

آدمی هستم که وقتی کتاب می خونم خودم رو جای تک تک شخصیت ها میذارم تا وقتی که این قسمت از کتاب باعث شد بغض گلومو بگیره ???

"روز رنگ می باخت و شب فرا می رسید آسمان داشت پرده سیاهش را میکشید در این اوقات غم و اندوه تلخ تر می شود و سیاهی شب در گلو گیر می کند در زیر زمین میشیما خسته و خاموش بر محراب رنج و دردش افتاد و اجازه داد قطره ای سوزناک از اشکش سرازیر شود.(آلن...)"

کتاب فوق العاده وسوسه کننده ای هست در حدی بود که مجبورم کنه در یک شبانه روز بشینم و فقط این کتاب رو بخونم

غذا خوردن هم برام سخت شده بود چون قرار بود از این کتاب جدا بشم

بیشتر از این از کتاب نمی گم تا اسپویل نشه فقط شمارو با ی جمله از این کتاب بدرقه می کنم

"همیشه واسه هر چیزی ی راه حل وجود داره هیچ وقت نباید نا امید بشیم "

یا حق

کتابچالش کتابخوانی طاقچهمغازه خودکشیژان تولیمعرفی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید