همیشه فکر میکردم آینده را نمیشود پیشبینی کرد، تا آن روزی که یک پاکت کوچک در دستم قرار گرفت، پاکتی که حاوی اطلاعاتی بود که میتوانست سرنوشت سلامتی من را تغییر دهد. در آن لحظه، روی لبه مرز بین دانستن و ندانستن ایستاده بودم و فکر میکردم: آیا واقعاً میخواهم بدانم در DNA من چه رازهایی نهفته است؟
همه چیز از یک بعدازظهر بارانی پاییزی شروع شد. من ۳۴ ساله بودم و چند ماهی میشد که مادربزرگم بعد از سالها مبارزه با آلزایمر، ما را ترک کرده بود. مادرم هم به تازگی علائم اولیه فراموشی را نشان میداد؛ گاهی کلیدهایش را جا میگذاشت، اسمها را فراموش میکرد و گاهی در میانه صحبت، رشته کلام از دستش خارج میشد.
آن روز، وقتی خبر آزمایش ژنتیک "مای اسمارت ژن" را در اینستاگرام دیدم، انگار جرقهای در ذهنم زده شد. میتوانستم با یک آزمایش ساده بفهمم که آیا من هم حامل ژنهای مستعدکننده آلزایمر هستم یا نه. همان شب ثبتنام کردم و کیت نمونهگیری را سفارش دادم.
وقتی نتایج آزمایش رسید، ساعتها به پاکت نگاه کردم بدون اینکه جرأت باز کردنش را داشته باشم. آیا واقعاً میخواستم بدانم که ممکن است در آیندهای نه چندان دور، خاطراتم، هویتم و زندگیام را فراموش کنم؟ آیا دانستن این حقیقت میتوانست چیزی را تغییر دهد؟
بالاخره تصمیم گرفتم پاکت را باز کنم. نفس عمیقی کشیدم و صفحات گزارش را یکی پس از دیگری ورق زدم. طبق نتایج، من حامل نوعی از ژن APOE بودم که خطر ابتلا به آلزایمر در من را دو برابر افراد عادی میکرد. همچنین، استعداد ژنتیکی بالایی برای دیابت نوع ۲ و فشار خون بالا داشتم، دو بیماری که در خانواده پدریام رایج بود.
آن شب تا صبح نخوابیدم. انگار پنجرهای به آیندهام باز شده بود، آیندهای که هنوز نیامده بود، اما سایههایش را میتوانستم ببینم. سوالی که ذهنم را درگیر کرده بود این بود: حالا که میدانم، چه باید بکنم؟
فردای آن روز، تصمیم گرفتم با واقعیت روبرو شوم. این اطلاعات نه یک محکومیت، بلکه یک هشدار بود، هشداری که میتوانست زندگیام را نجات دهد. شروع کردم به تغییر سبک زندگیام، نه از روی ترس، بلکه از روی آگاهی.
اولین قدم، مراجعه به یک متخصص تغذیه بود. با توجه به ریسک بالای دیابت، یک رژیم غذایی کمکربوهیدرات با تأکید بر پروتئینها، چربیهای سالم و فیبر فراوان طراحی کردیم. قندهای تصفیه شده و نان سفید را تقریباً از رژیم غذاییام حذف کردم و مصرف میوهجات و سبزیجات تازه را افزایش دادم.
قدم بعدی، گنجاندن فعالیت فیزیکی منظم در برنامه روزانهام بود. تحقیقات نشان میدهد که ورزش منظم نه تنها خطر دیابت و فشار خون را کاهش میدهد، بلکه میتواند به تأخیر انداختن علائم آلزایمر نیز کمک کند. پس، سه روز در هفته برای پیادهروی سریع و دو روز برای تمرینات قدرتی سبک وقت گذاشتم.
اما فقط جسم نبود که نیاز به مراقبت داشت. تحقیقات جدید نشان میدهد که فعالیتهای ذهنی چالشبرانگیز میتواند به حفظ سلامت مغز کمک کند. پس، شروع کردم به یادگیری زبان اسپانیایی، حل جدولهای سودوکو و خواندن کتابهای متنوع. همچنین، مدیتیشن را به برنامه روزانهام اضافه کردم تا استرس را که میتواند تشدیدکننده بسیاری از بیماریها باشد، کاهش دهم.
آگاهی از ریسکهای ژنتیکی، نگاهم به زندگی را تغییر داد. قبلاً، به روزمرگی عادت کرده بودم. ساعتها پشت میز کار مینشستم، غذاهای آماده میخوردم و استراحت کافی نداشتم. اما حالا، هر روز را فرصتی برای ساختن آیندهای سالمتر میدیدم.
یکی از تغییرات مهم دیگر، توجه به خواب کافی بود. تحقیقات نشان میدهد که خواب نامناسب میتواند خطر بسیاری از بیماریها از جمله آلزایمر را افزایش دهد. پس، سعی کردم الگوی خواب منظمی داشته باشم و حداقل ۷ ساعت در شب بخوابم.
همچنین، به کیفیت روابطم توجه بیشتری کردم. تنهایی و انزوا میتواند خطر زوال شناختی را افزایش دهد، در حالی که روابط اجتماعی قوی میتواند محافظی در برابر بسیاری از بیماریها باشد. پس، وقت بیشتری را با خانواده و دوستانم گذراندم و حتی در یک گروه محلی کتابخوانی عضو شدم.
هشدار یا سرنوشت؟
حالا، سه سال از آن روزی که نتایج آزمایش ژنتیکم را دریافت کردم، میگذرد. در این مدت، نه تنها ۱۰ کیلوگرم وزن کم کردهام، بلکه سطح قند خونم را نیز در محدوده طبیعی نگه داشتهام. فشار خونم پایین آمده و از لحاظ روحی، احساس آرامش بیشتری دارم.
اما آیا توانستهام سرنوشتم را تغییر دهم؟ نمیدانم. شاید هنوز در آینده با آلزایمر مواجه شوم، شاید هم نه. آنچه مهم است، این است که حالا با آگاهی زندگی میکنم، نه با ترس.
گاهی فکر میکنم اگر آن آزمایش را انجام نداده بودم، امروز کجا بودم؟ احتمالاً هنوز همان عادتهای ناسالم را داشتم و ناآگاهانه به سمت بیماریهایی میرفتم که میتوانستم از آنها پیشگیری کنم.
دانستن یا ندانستن؟
اغلب از من میپرسند: "آیا از اینکه فهمیدی ریسک بالایی برای ابتلا به این بیماریها داری، پشیمان نیستی؟" و من همیشه پاسخ میدهم: "ابداً."
دانستن به من قدرت داده است؛ قدرت تغییر، قدرت پیشگیری و قدرت زندگی آگاهانه. من معتقدم هر انسانی حق دارد درباره سلامتی خود بداند و تصمیمات آگاهانه بگیرد.
البته، دانستن همیشه آسان نیست. گاهی شبها که نمیتوانم بخوابم، به آینده و آنچه ممکن است پیش بیاید، فکر میکنم. اما در مجموع، ترجیح میدهم با واقعیت روبرو شوم تا اینکه در بیخبری زندگی کنم.
مطالعات اخیر نشان میدهد که ژنها تنها بخشی از داستان سلامت ما هستند. اپیژنتیک، علمی نسبتاً جدید، نشان میدهد که چگونه محیط و سبک زندگی ما میتواند بر نحوه بیان ژنها تأثیر بگذارد. به عبارتی، ممکن است ژنهای خاصی را به ارث برده باشیم، اما اینکه آیا این ژنها فعال میشوند یا نه، تا حد زیادی به انتخابهای ما بستگی دارد.
این دیدگاه، امید تازهای به من بخشیده است. شاید نتوانم ژنهایم را تغییر دهم، اما میتوانم با انتخابهای هوشمندانه، بر نحوه بیان آنها تأثیر بگذارم.
اگر امروز از من بپرسید که آیا شما هم باید آزمایش ژنتیک انجام دهید، پاسخم این است: "این تصمیم شخصی شماست." هر کس باید با توجه به شرایط، نگرش و آمادگی روحی خود تصمیم بگیرد که آیا میخواهد از ریسکهای ژنتیکی خود آگاه شود یا نه.
اما اگر تصمیم به انجام این آزمایش گرفتید، آماده باشید که با نتایج آن، هر چه که باشد، روبرو شوید. و مهمتر از همه، آماده باشید که بر اساس این اطلاعات اقدام کنید.
DNA ما میتواند رازهای زیادی درباره سلامتی آینده ما فاش کند، اما این ما هستیم که با انتخابهای امروزمان، آینده را میسازیم. پس، اگر روزی تصمیم گرفتید به درون DNA خود نگاهی بیندازید، به یاد داشته باشید: این پایان داستان نیست، بلکه آغاز فصلی جدید است، فصلی که در آن، شما نویسنده سرنوشت خود هستید.