همه چیز از یک خرابکاری شروع شد...
اولین باری که یواشکی دوست داشتم یک کار خوب انجام بدم جاتون خالی جاروبرقی رو برداشتم و در نبود اهل خانه شروع کردم جارو کشیدن به به ... اقا فرش و داشت از جاش میکند با یک حس خوب و اقتدار و پیروزی فرش به فرش میکشیدم میرفتم جلو یک لحظه نگاه کردن پشت سرم هوای خونه مه آلود شده بود .
چشمتون روز بد نبینه همه جارو خاک برداشته بود .بالای سرم چند تا علامت سوال داشت چشمک میزد و از ترس خرابکاری چیزی نمونده بود که قالب تهی کنم وای پدر اگه بفهمه آخ آخ...نمیدونم چرا همیشه آخر کار خیر آدم کباب میشه.
تا شما سرخوش باشید رفتم سر بخت جارو و تا بازش کردم چشمتون روز بد نبینه ...کیسه کو؟؟؟
مادر کیسه رو برده بود بشوره وهنوز سرجاش نزاشته بود به نظرتون واقعا مقصر منم؟ گفتم چه کنم چه نکنم برداشتم بردمش بیرون در شو باز کردم چپش کردم دوتا تکون دادم درش افتاد و شکست عه اقای آلمان ما از محصولات شما انتظار زیادی داشتیم چیشد پس...
یک سر انگشتی حساب کردم دیدم پول توجیبی 4 سالم رفت فوری رفتم درمونش کنم یک چسب پیدا کردم اومدم زدم به قسمت لولا درب وخیلی تمیز روش دستمال کشیدم رفتم کردمش زیر تخت...
رفتیم پای تلوزیون و تا تونستم خیره شدم که هواسم پرت بشه و به روی خودم نیارم و لی فکرو خیال مگه میزاشت بستنی ها ،کیکا ،شهربازی ، نوشمک...آه ه ه ه ه خدای من ...
فرداش که مادر رفته بود سر بخت جارو که کیسه رو بزاره سرجاش هر کار کرده بود درش باز نمیشد منم که خدای تیاتر رفتم کمک گفتم مادر جان چیشد بزار کمک کنم اقایی که شما باشید دربش دور تا دو ر چسبیده بود و با یک حالت پنیر پیتزایی درب رو دو نفری باز کردیم ...
نگاه مادر به من ،من به جارو ،جارو به ما ،از دلایلی که میگن بچه زیاد بیارید همینه دیگه آخه لامصبا من گردن کی بندازم اقدس خانم زن همسایه یا آقا مجید گاری داره ؟؟؟
بگزیم که چیشد وچه آثاری از دمپایی روی ما موند و چه تحریم های ظالمانه ای تحمل کردیم (ما برای آن که تخصص یدک بشویم خون دلها خورده اییییم خون دل ها خورده ایییم)
این شد که ما تصمیم گرفتیم بریم تو خط تعمیرات تا خرابکاری ها رو تخصصی تعمیرکنیم و قطعات یدکی مورد نیاز رو با کیفیت موجود کنیم و شدیم تخصص یدک
به زودی یک عالمه آموزش رو برای وبلاگ گردا میزاریم تا شما کتک خورید
ایام به کام بدرود