ویرگول
ورودثبت نام
رهروی در سرزمین تاریکی
رهروی در سرزمین تاریکی
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

رازقی پرپر شد

سال‌ها می‌رود که از این دشت

بوی گل یا پرنده‌ای نگذشت

ماه، دیگر دریچه‌ای نگشود

مهر، دیگر تبسمی ننمود

اهرمن می‌گذشت و هر قدمش

ضربهٔ هول و مرگ و وحشت بود


اژدها می‌گذشت و نعره‌زنان

خشم و قهر و عتاب می‌فرمود

وز نفس‌های تند زهرآگین

باد، همرنگ شعله برمی‌خاست

دود بر روی دود می‌افزود


شاید ای خستگان وحشت دشت

شاید ای ماندگان ظلمت شب

در بهاری که می‌رسد از راه،

گل خورشید آرزوهامان

سر زد از لای ابرهای حسود

شاید اکنون کبوتران امید

بال در بال آمدند فرود

«فریدون مشیری»

آخرین استوری آرمیتا گراوند در اینستاگرام: «حتی تاریک‌ترین شب نیز پایان خواهد یافت و خورشید خواهد درخشید.»

مهسا امینیآرمیتا گراونداعتراضات سراسریزن زندگی آزادی
می‌بینم آفتاب تو را در برابرم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید