به قلم عقیل دغاقله
یک) «امروز برایتان خواهم گفت از این "تئاتری" که چپهای افراطی و اسلامگراها راه انداختهاند... در ویدیوها حتماً دیدهاید که پلیس "خوشبختانه" موفق شده تا "این بساط" را در آمریکا و اروپا تا حدودی جمع کند... هر چیزی که از یک حدی بگذرد، واقعاً "برخورد جدی" لازم است و اصلاً بحث حقوق بشر [در میان] نیست، بحث "قانونشکنی" است. یک هفته است که اینها فضای آموزشی را مختل کردهاند، از "تروریسم" حمایت کردهاند، بهشان "هشدار" داده شده، اما [به کلاسها] نرفتهاند و برای خودشان "پروندهٔ الکی" درست کردهاند. آنها بازداشت شدهاند و امیدوارم فهمیده باشند که کارشان فایدهای برای فلسطین نداشته... یک نمونه از "کثافتکاری" اینها را ببینید [که] با مجسمهٔ جرج واشنگتن چه کردهاند... [گویی] دانشگاه را با "طویله" اشتباه گرفتهاند... "دم پلیس گرم" که پرچم فلسطین را پایین کشید و پرچم آمریکا را گذاشت سر جایش... حرفم این است که اسلامگراها و چپهای افراطی دارند از فضاهای علمی و فرهنگی استفاده میکنند برای "نفوذ" در نسل جوان. و از اصطلاحات قشنگ و حقوق بشری به عنوان کاور استفاده میکنند، اما اصل حرفشان حمایت از تروریسم است.»
این بخشی از برنامهٔ خبری شبکهٔ ایران اینترنشنال دربارهٔ اعتراضات آمریکا است. همین گفتهها کافی است تا اعتبار این رسانه و جریانی از اپوزیسیون که آن را نمایندگی میکند، زیر سوال برود. در عین حال میشود از آن درس هم گرفت، زیرا مقامات جمهوری اسلامی میتوانند خودشان را در آن ببینند. باید تک تک آنها از خود بپرسند که چقدر انحطاط اخلاقی لازم است تا رسانهای اعتراضات دانشجویی را اینگونه ارزیابی کند؟ چقدر این گزارش حال شما را بد کرد؟ چقدر عصبانی کرد؟ عین همین کار را رسانههای شما با مردم میکنند. این همان شیوهای است که شما اعتراضات مردم ایران را نمایش میدهید. این بهترین آینهای است که میتوانید خود را در آن ببینید و قضاوت کنید. البته که درس نمیگیرید. برای اثبات این حرف هم همین بس که مدیر این شبکه روزگاری معاون وزارت ارشاد بود. سپس به غرب رفت، اما درسی نگرفت و با «کولهباری از تجربه» این آلترناتیو مبتذل صداوسیما را برای اپوزیسیون ساخت.
دو) بسیاری از برخورد خشونتبار پلیس آمریکا با دانشجویان تعجب کردهاند. تعجب نکنید! کار پلیس همین است. در این باره از منظر جامعهشناسی هم نوعی اجماع وجود دارد. رویکردهای محافظهکار در جامعهشناسی (که تقریباً از سکه افتادهاند؛ به جز ایران البته) میگویند پلیس قوهٔ قهریه برای حفظ نظم اجتماعی است. رویکردهای انتقادی هم همین را میگویند، اما باور دارند که نظم اجتماعی در خدمت طبقهٔ مسلط است. بر این مبنا نقش پلیس این است که از قدرت گروه مسلط نژادی، قومی، دینی، جنسی، طبقاتی و... محافظت کند و باعث تداوم حکمرانی این گروهها شود.
اما برویم سراغ ایران. آنان که به این اعتراضات و خشونت پلیس اشاره میکنند تا سرکوبهای ایران را توجیه کنند، متوجه تفاوتهایی که بین آمریکا و ایران وجود دارد، نیستند. تفاوت اول وسعت سرکوب است. در جامعهٔ آمریکا اعتراضات همیشه برقرار است: از اعتراض موافقان و مخالفان سقط جنین، اعتراضات گروههای دگرباش جنسی، اعتراضات و اعتصابات اتحادیهٔ کارگری و دهها نمونهٔ دیگر. همچنین اعتصاب و اشغال فضای عمومی نیز بهنسبت امری عادی است و شمار آنها آنقدر زیاد است که فقط بخش اندکی به اخبار کلان آمریکا راه مییابند. کسی هم اگر بازداشت شود، حداکثر یک شب میماند و چندی بعد به کار و زندگی خود بازمیگردد. به عبارتی، سرکوبهای خشن پلیس در آمریکا استثنا و در ایران یک قاعده است. در ایران اصلاً اجازهٔ اعتراض داده نمیشود تا حالا به بحث سرکوب یا عدم سرکوب برسیم.
تفاوت دوم این است که در آمریکا پلیس به مثابهٔ دست آهنین اکثریت برای سرکوب آنانی است که علیه وضع موجود شوریدهاند. در ایران وضع کاملاً برعکس است، زیرا اقلیت است که این دست آهنین را به کار میگیرد. برای مثال ۷۳ درصد مردم ایران به جدایی دین از سیاست تمایل دارند و اکثریت مخالف حجاب اجباری هستند، اما پلیس مردم را سرکوب میکند تا لطمهای به خواستهها و ارزشهای اقلیت در جامعه وارد نشود.