فصل توت بود...
در سایهی درختان بلند ایستادیم
با دو سه شاهتوت
دل دادی و جان بردی.
ترانه خواندی و گفتی میمانی
باورت کردم...
زمستان لالایی به گوش درختان خوانده
نه خبری از توت است و نه برگ
نه ردپایی از تو،
که برف تازه باریده را پریشان کند.
هنوز اینجا هستم
حال دلی که بستی خوب است.
از جانی که بردی چه خبر؟
#تجمیع
#فاطمه_اصغری