خب نوبتی هم که باشه نوبت کتاب معروف کتابخانه نیمه شبه. یه سری معروف ها هستن که آدم فوضولیش میگیره که چیه که انقدر معروف شده و برم سر دربیارم!
خب داستان از این قراره که نورا، دختری که توی زندگیش به موفقیت خاصی نرسیده و یه روز بارونی که گربه ش میمیره و از کارش اخراج میشه و در نهایت ناامیدی تصمیم به خودکشی میگیره، اتفاق عجیبی براش میفته. یهویی خودش رو در کتابخانه ای میبینه که پر شده از کتابهایی که حاوی بینهایت زندگی ممکن نوراست.
ایده خیلی جذابه و داستان هم به خوبی پیش میره. لحظات پر افت و خیز و اتفاقات گوناگونی رو در این کتاب تجربه میکنیم. شاید همه ما بدونیم که هر تصمیم ما میتونه یه زندگی دیگه رو برای ما رقم بزنه، اما بهش توجه نمیکنیم. اصلا جهت زندگی ما از طریق همین توجه کردن ها شکل میگیره نه علم داشتن ها. ما خیلی چیزها رو میدونیم اما توجهی نمیکنیم در نتیجه اون چیز، در زندگی ما اثری نمیذاره.
در نهایت امید به زندگی از طریق این کتاب افزایش پیدا میکنه و برای کسی که بخش زیادی از جوونیش رو پشت سر گذاشته، انگیزه بخشه. اما برای نوجوان فقط یه ایده جالبه، شاید براش خیلی ملموس نباشه.
اما به خاطر برخی نکات کتاب، به نظرم کتابخانه نیمه شب برای مخاطب نوجوان مناسب نیست. اولا توصیفات جنسی که وجود داره. یعنی اگه این توصیفات نبود هیچ خللی به داستان وارد نمیشد اما نویسنده تأکید داره! که حتما یه گریزی به این مسائل بزنه.
دوم، اشارات همجنس گرایی. شخصیت فرعی داستان ما (برادر نورا) همجنس گراست. این مسئله هم هیچ اهمیتی در سیر داستان نداشت اما باز هم نویسنده اصرار داره هر سری که نورا وارد زندگی جدیدی میشه به این قضیه اشاره کنه و برادر نورا رو در این زمینه خیلی مظلوم نشون بده و در نهایت نورا اونو به این کارش تشویق کنه! یعنی اگر نویسنده فقط میگفت برادرش همجنس گراست، بهتر بود تا اینکه این فضای مثبت رو در مورد این قضیه ایجاد کنه. البته این مسئله خیلی زیاد نیست در کتاب اما لازم بود بهش اشاره بشه.
در کل کتابیه که آدم رو به فکر میبره و به یاد آدم میاره که هر شرایطی که هست، باز هم بی نهایت مسیر برامون وجود داره که میتونیم برای خودمون رقم بزنیم و همین که زندگی میکنیم خودش با ارزشه.
به کسانی که دچار افسردگی یا سردرگمی هستن به طور ویژه این کتاب رو توصیه میکنم. شما میتونید کتابخانه نیمه شب رو از نرم افزار طاقچه دریافت کنید و مطالعه کنید.