
شب یلدای امسال با تمام یلداهایی که در سالهای گذشته گذراندهام فرق دارد.
امسال همهچیز متفاوت است؛
دلم برای گذشته تنگ شده،
برای آن شبهای یلدایی که سادهتر بودیم،
بیحسابوکتاب، بیسنگینی فکرهای امروز.
ان روزها قصهها را بیدغدغه میشنیدم،
نه چیزی آزارم میداد، نه چیزی در دلم میماند.
شاید چون بچه بودم،
شاید چون دنیا برایم اینقدر پیچیده نشده بود.
اما امسال…
من عوض شدهام،
آدمها هم.
کینهها دور و برم زیاد شدهاند،
لبخندها رودرروست
اما پشت سر، حرفها و غیبتها
مثل سوز زمستان، آدم را میسوزاند.
یلدا فقط یک دقیقه بلندتر است،
اما همین یک دقیقه
باید برای کنار هم بودن باشد،
کنار بودن واقعی،
نه نقش بازی کردن،
نه لبخندهای مصنوعی.
کاش میشد برگردم..
برگردمبه همان شبهای یلدای گذشته؛
شبهایی که دلها گرمتر بود
و آدمها سادهتر...