سلام من ساناز هستم ، میخوام تجربه ی یکی از دوستانمو که به واسطه ی من اومد کارگاه شفای زخم رو براتون بنویسم :
هیچوقت یادم نمیره ؛ قبل از اینکه بیام کارگاه تو یه شرایط وحشتناک نا امیدی و یآس و ارزوی مرگ و حتی تصمبم به خود کشی داشتم . با خدا قهر کرده بودم . خدام و کوچیک میدیدم .نمیدونستم باید چیکار کنم.گریه و بغض همه وجودم و گرفته بود نمیتونستم راحت حرف بزنم .برای جدا شدن از همسرم خارج از منزل خودم زندگی میکردم.
سه سال بود پیج استاد فراز قورچیان رو دنبال میکردم ولی اون روزی که یهویی به دلم افتاد ۱۹ اسفند اخرین کارگاه شفای زخم سال ۱۴۰۰ بود احساس کردم یه تحول عظیم میخوام برای سال جدید و به دلم افتاد که دعوت شدم و شرکت کردم با اینکه هزینش برام خیلی سنگین بود تو اون شرایط تنهایی ولی قرض کردم و شرکت کردم.
درونم بی نهایت تغییر کرد دیگه گریه نمیکنم راحت حرفام و بدون بغض میزنم برگشتم خونه و نفرتم از همسرم شفا گرفت ، یه خدای خیلی بزرگی رو تو زندگیم پیدا کردم که همیشه کنارمه باهاش حرف میزنم باهاش تفریح میرم دیگه احساس تنهایی نمیکنم و بهش قول دادم پای خودم وایسم .
دیگه به مرگ فکر نمیکنم فقط به اینده و ارزوهایی که داشتم و به خاطر حال بدم نتونستم هیچوقت بهشون برسم فکر میکنم و حالم خیلی خوبه میخندم در صورتی که سالهابود خنده از لبام رفته بود .
خلاصه که خیلی خوبم تو کارم برکت اومده و من و تشویق به پیشرفت و جلو رفتن میکنم چون میدونم نمی زاره ضرر کنم خودش پر قدرت باهمه و حمایتم میکنه.
بعد از کارگاه شفای زخم ترسم اضطرابم نگرانیام و نا امید بودنم کاملا از بین رفته. و من
همه ی اینها رو مدیون استاد و راهبر عزیزم، آقای فراز قورچیان هستم .
حتی وقتی که برای دومین بار ۱۹ خرداد ۱۴۰۱کارگاه رو شرکت کردم دخترم هم همراهم اومد.
جملات تاکیدی استاد که رو من خیلی تاثیر گذاشت این بود که گفتن خدای کوچیکت و کنار بزار خدای تو خیلی بزرگه
و اینکه گفتن پای خودت وایسا
بی نهایت حال من و تغییر داده.
برای دیگران اینطور میگم که لازمه هر ادمیه که درونش و از بچگی تا حالا یه شخمی بزنه و اون خاک وجودیش و تازه کنه تا بتونه همه قیمتهای وجودش از آب و نور و غذای روح تغذیه کنه. کارگاه شفای زخم برای هر کسی لازمه و من به تموم مردم دنیا پیشنهادش میکنم .