Asiyeh mahmoodi·۱۵ روز پیش...!!!کودک بودم؛اما آنقدری درک داشتم که تفاوت رنگ و لعاب میان دو سنگ مزار را تشخیص دهم.هر دو مزار،کنار هم بودند اما انگار یک دیوار نامرئی بینشان…
Asiyeh mahmoodi·۱ ماه پیشحال ما خوب است مثل حال گل!!!دیشب اصلا خوب نخوابیده بودم.چیزی شبیه بختک یا آریتمی قلبی یا پنیک یا شاید هم کابوس،تمام انرژی ام را سر کشیده بود و من با یک تن خسته و کوفته…
Asiyeh mahmoodi·۲ ماه پیشمن دچار خفقانم!!!کودک بودم انگار؛ شاید هم نوجوان.هر چه که بود، فضای خانه برایم دلچسب بود.هنوز هیچکدام از اعضای خانواده از بینمان نرفته بودند و خانه بوی زند…
Asiyeh mahmoodi·۳ ماه پیشگفتم که بانگ هستی او باشم!!!صفحات مجازی را که باز میکنم پر از استوری و وضعیت تبریک روز دختر است.هر بار که به این مناسبتهای پوشالی تعیین شده از طرف جمهوری اسلامی نزدیک…
Asiyeh mahmoodi·۴ ماه پیشما وارثان دردهای بی شماریم!!!هوا سرد است و آلوده.قبرستان در بالاترین نقطه ی شهر است. انگار مرده ها به نظاره نشسته اند گلاویز شدن زنده ها را با درد نان و فکر آب و رنج هو…
Asiyeh mahmoodi·۸ ماه پیشمن دوبار تو را به خاک سپردم!!!مادر،موهایش را حنا گذاشته بود و نشسته بود پشت به آفتاب اول تابستان و با وسواس نعناهای شسته شده را روی ملحفه ی گلدوزی شده ی جهازش پهن میکرد…
Asiyeh mahmoodi·۱۰ ماه پیشزخمهایی که نشمرده ایم!!!دو سال پیش دقیقا در همین روزها شروع کردیم به تغییر دکوراسیون خانه!توی این ۱۵سال زندگی مشترک هر بار که نقشه ی تغییر را در سر می پروراندیم یک…
Asiyeh mahmoodiدرزن زندگی آزادی·۱ سال پیشناکرده گنه چنین مجازات شدیم؟؟؟از آن هیبت سفید و با شکوه و روشن و آزاد، دو پر آغشته به خون باقی مانده بود!دو پر شناور روی آب گرم و بو گرفته ی حوض رنگ و رو رفته ی حیاط خان…
Asiyeh mahmoodi·۱ سال پیشاوست نشسته در نظر!!!همین چند روز پیش زادروزش بود.چشمهایش برق می زد از خوشحالی!خوشحالی برای هیجان روزهای پیش رو،برای عملی شدن تصمیمات ریز و درستش!همان اهدافی که…
Asiyeh mahmoodiدرزن زندگی آزادی·۱ سال پیشروزی دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد!!!هنگام شانه کردن موهای طلایی عروسکم، یادم آمد که باید برای پسرم ناهار آماده کنم.دستهایم را نگاه کردم.کوچک بود و ضعیف.قدم کوتاه بود و بلد نبو…