Asiyeh mahmoodi·۱۱ روز پیشمن دوبار تو را به خاک سپردم!!!مادر،موهایش را حنا گذاشته بود و نشسته بود پشت به آفتاب اول تابستان و با وسواس نعناهای شسته شده را روی ملحفه ی گلدوزی شده ی جهازش پهن میکرد…
Asiyeh mahmoodi·۲ ماه پیشزخمهایی که نشمرده ایم!!!دو سال پیش دقیقا در همین روزها شروع کردیم به تغییر دکوراسیون خانه!توی این ۱۵سال زندگی مشترک هر بار که نقشه ی تغییر را در سر می پروراندیم یک…
Asiyeh mahmoodiدرزن زندگی آزادی·۳ ماه پیشناکرده گنه چنین مجازات شدیم؟؟؟از آن هیبت سفید و با شکوه و روشن و آزاد، دو پر آغشته به خون باقی مانده بود!دو پر شناور روی آب گرم و بو گرفته ی حوض رنگ و رو رفته ی حیاط خان…
Asiyeh mahmoodi·۵ ماه پیشمن منفعل بودم!!!باد ملایم خرداد می زند زیر دل پرده ی شیری رنگ هال و پرده بلند می شود و روی دوش پدر آرام می گیرد.پدر چای ناشتای کمرنگش را هورت می کشد و صدای…
Asiyeh mahmoodi·۶ ماه پیشاوست نشسته در نظر!!!همین چند روز پیش زادروزش بود.چشمهایش برق می زد از خوشحالی!خوشحالی برای هیجان روزهای پیش رو،برای عملی شدن تصمیمات ریز و درستش!همان اهدافی که…
Asiyeh mahmoodiدرزن زندگی آزادی·۷ ماه پیشروزی دوباره کبوترهایمان را پرواز خواهیم داد!!!هنگام شانه کردن موهای طلایی عروسکم، یادم آمد که باید برای پسرم ناهار آماده کنم.دستهایم را نگاه کردم.کوچک بود و ضعیف.قدم کوتاه بود و بلد نبو…
Asiyeh mahmoodiدرزن زندگی آزادی·۱ سال پیشآرزوهایتان را به خاطرش سپردم!!!بوی مهربوی نفسهای به خون نشستهبوی شجاعت جانهای جوان!بوی جسارت پر پر شده ی نهالهای شکسته!مهر امسال بوی بازیهای کودکانه نمی داد.بوی رشادت…
Asiyeh mahmoodi·۱ سال پیشمرگ غریبانه ی یک ویرگولی!!!امروز خبر مرگ یک دوست ویرگولی و یک روزنامه نگار و فعال مدنی رو شنیدم.مرگ،آینده ی قاطع همه ی ماست اما چیزی که آزارم داد این بود که مهدی افشا…
Asiyeh mahmoodiدرکتاب باز·۱ سال پیشاما تو با چراغ بیا تا ببینی ام!!!،عصبی میشوم،دلم می شکند و سرخورده میشوم ؛به رسم دیگران نه با خودم خلوت میکنم و نه موزیک گوش می دهم و نه های های گریه میکنم.شاید عجیب باشد…