ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد.
در چهل سالگی بود که خواب حج میبینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره.
پنج بار به سفر حج میره که جمعا 15سال از عمرش رو در سفر حج گذروند.
پس از 5 سفر ، دیگه به حج نرفت !
اهل شهر به ناصر خسرو گفتن چرا دیگه به حج نمیری ؟
گفت ؛ در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از هم قطاران غذایی نداشت رویش نمیشد تا از کسی غذایی طلب کند، دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛ خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبودی یافت... در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف مینمایم
همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن…
همه ساله حج نمودن سفر حجاز کردن…
ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن!
دو لب از برای لبیک به وظیفه باز کردن..
به مساجد و معابد همه اعتکاف جستن!
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن…
شب جمعهها نخفتن به خدای راز گفتن!
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن!
به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد…
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن…
به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر نباشد…
که به روی نا امیدی در بسته باز کردن!
نکته:
کسی که پول داره، یکبار سفر حج برای او واجب است و برای حج دوم به بعد بهتر است: پول آن را در راه باز کردن در به روی فرد ناامیدی استفاده کند، که ثواب بسیار دارد.
از محسن چاوشی بابت آهنگهای با معنایی که میخونه سپاسگزارم
معانی کلمات