سارا دانشی
سارا دانشی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

دِژ، نگاره‌ی ابرام!

▪︎دیرینگی گردان دژ :

گردان ۱۵۱ دژ خرمشهر در سال ۱۳۴۹ تأسیس شد. این گردان شامل ۵ گروهان؛ ۴ گروهان تفنگدار و یک گروهان ارکان بود، که بخشی از پوشش نیروی زمینی ارتش از خط مرزی شلمچه تا طلائیه را برعهده داشت و برای انجام این مأموریت به ۳۲ پاسگاه تقسیم شده بود. مأموریت این گردان در زمان درگیری، انجام عملیات تأخیری و حفظ خطوط مرزی به مدت ۴۸ ساعت بود. برای کنترل مأموریت این گردان، دو پاسگاه یا دو دژ مرکزی در نظر گرفته شده بود، که یکی از آنها در شلمچه و دیگری در کوشک مستقر بود.سلاح سازمانی هر دو دژ یک قبضه تفنگ ۱۰۶ و یک دستگاه تانک بود.

▪︎فریضه دژ در حزب ایران و عراق :

ارتش عراق که در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ حمله خود را برای اشغال خرمشهر آغاز کرد، با دفاع شدید نیروهای گردان ۱۵۱ روبه‌رو شد. این دفاع یک ماه تمام و تا ۳۰ مهرماه ۱۳۵۸ ادامه یافت.گردان ۱۵۱ دژ که بخشی از لشکر ۹۲ زرهی اهواز بود، در هنگام شروع جنگ ایران و عراق، وظیفه حفاظت از مرزهای ایران در استان خوزستان، حد فاصل شلمچه تا کوشک را برعهده داشت. در واقع راه زمینی اصلی که یگان‌های نیروی زمینی عراق قصد داشتند از طریق آن از نقطه مرزی شلمچه به سوی خرمشهر پیشروی و آن شهر را تصرف کنند، در محدوده استحفاظی و مأموریت این گردان قرار داشت.این گردان که با حمله لشکر ۳ زرهی و تیپ ۳۳ نیروی مخصوص عراق روبه‌رو شده بود و همزمان با توپخانه و نیروی هوایی عراق، گلوله‌باران و بمباران می‌شد، ۳۰ شبانه روز در برابر نیروهای عراقی جنگید و از محدوده گسترده نوار مرزی و از جمله جاده ۱۷ کیلومتری شلمچه به خرمشهر دفاع کرد، تا مانع ورود نیروهای عراقی به خرمشهر شود.شدت درگیری گردان دژ با نیروهای عراقی در این ۳۰ روز چنان بود، که فقط در هفته اول جنگ، پنج بار فرماندهی این گردان به دلیل کشته یا مجروح شدن فرماندهان، تغییر کرد. در این دفاع ۳۰ روزه از ۱۹ افسر گردان ۱۵۱ دژ، فقط یک افسر زنده ماند.

▪︎آخرین سهم تنها بازمانده گردان دژ، علی قمری:

علی قمری
علی قمری

سرهنگ جانباز "علی قمری" تنها بازمانده ۱۹ نفر از افسران گردان دژ خرمشهر بود، او در آغاز تهاجم همه‌جانبه عراق علیه کشورمان، به‌عنوان فرمانده منطقه در کنار هم رزمانش مشغول به دفاع از حریم کشور بود، گردانی که بر طبق قاعده نظامی باید ظرف ۴۸ ساعت با نیروهای تازه‌نفس تعویض می‌شد، با کمک نیروهای مردمی و تجهیزات محدودی که داشت، از سر وطن‌پرستی، غیرت و مردانگی ۳۴ روز در مقابل متجاوز افسارگسیخته ایستادگی کرد.سرهنگ قمری دوره‌های آموزشی نظامی ازجمله تکاوری کوهستان، رنجر، چترباز، چریک، گریلا، جنگ‌های نامنظم را در بالاترین سطح حرفه‌ای گذرانده و به‌عنوان استادی مجرب به هزاران نفر نیز این آموزش‌ها را ارائه داد.وی ۳۴ روز با ۱۸ هم رزم خود مشغول دفاع از حریم کشور در مقابل متجاوز افسار گسیخته ایستادگی کرد تا رویا فتح یک روزه خرمشهر برای صدام تبدیل به کابوس شود؛ این تکاور ارتش ۲۰ تیرماه ۹۹ درگذشت و به درجه شهادت نائل شد.

☆خاطرات علی قمری از زبانِ او:

_پاس روحیه:

(پیام خنده آور یک تکاور ارتشی)

اطلاع دادند که یکی از تکاوران نیروی دریایی به نام «ده بزرگی» به اسارت عراقی‌ها درآمده و در مصاحبه رادیویی با رادیو عراق اعلام کرده که به ناخدا صمدی بگویید آمار مرا حاضر رد کند، من غیبت نکردم و فعلاً در اسارت برادران مزدور عراقی هستم و قول می‌دهم در اولین فرصت خودم را به یگان برسانم. این موضوع از یک طرف برای ما خنده آور و از طرفی غرورآمیز بود که یک نظامی به آمار خود اهمیت می‌دهد و به این ترتیب به فرمانده خود اعلام می‌کند که در حال حاضر در اسارت است و در اولین فرصت خودش را به یگان خود خواهد رساند. البته مقررات نظامی به ما می‌گوید اولین کاری که یک نظامی اسیر باید بکند طرح فرار از دست دشمن است و این تکاور دریایی یعنی آقای ده بزرگی دقیقا به وظایف خود آشنا بود.

_پنداره وطن پرستی:

(اسماعیل زارعیان یکی از ستوان های دژ)

زارعیان مشغول نبرد بود و رادیو عراق برنامه‌اش را به موضوع زارعیان تغییر داد و اعلام کرد : «سرکار ستوان زارعیان شما نمی‌توانید با چند دستگاه تفنگ ۱۰۶ با ارتش مجهز عراق مقابله کنید. پیشنهاد می‌کنیم خودتان را تسلیم کنید. مسلماً کشور عراق متعهد می‌شود شما را به هر کشوری که مایل باشید اعزام کند و اگر بخواهید در کنار ما با نیروهای ایرانی بجنگید، بالاترین درجه‌ها را ارتش عراق به شما اعطا خواهد کرد.»

زارعیان که خودش این خبر را شنیده بود، در بی‌سیم گفت : «برای آن که به دهان این یاوه گویان بزنم همین الان به آن‌ها حمله می‌کنم.»  دقایقی بعد با رخنه به داخل عراق و از نقطه‌ای که عراقی‌ها اصلاً فکرش را نمی‌کردند، به انهدام ماشین جنگی عراق پرداخت و آن قدر این نبرد را ادامه داد که گلوله‌هایش تمام شد. عراقی‌ها وقتی احساس کردند که اسماعیل گلوله ندارد، به سمت او و یارانش یورش بردند، ولی اسماعیل با زرنگی از دام عراقی‌ها خارج شد و به ما پیوست.

☆معارفه کتاب:

کتاب باغ سوخته به تالیف علیرضا پوربزرگ وافی با موضوع گرداوری خاطرات سرهنگ علی قمری

پاره ای از کتاب:درگیری در کشتارگاه به شدت ادامه داشت. مجبور شدیم بازهم تقاضای کمک کنیم. در آن ساعات که همه رزمنده‌ها و مدافعان در نقاط مختلف درگیر بودند، تعدادی از تکاوران نیروی دریایی و ژاندارمری و شهربانی به کمک ما آمدند. با این حال نتوانستیم عراقی‌ها را پس بزنیم و مجبور شدیم ساعات ۳/۳۰ نصف شب به مسجد جامع برگردیم. به این ترتیب ما هم ناخواسته به جمع نیروهای مسجد جامع اضافه شدیم. در مسجد جامع آب و غذایی به ما دادند و توانستیم حدود ۲ ساعت بخوابیم. دو ساعت خواب برای افرادی که چند روز است نخوابیده‌اند، درمان بود...

لینک دانلود کتاب باغ سوخته:

https://dl3.takbook.com/pdf3/ebook8986[www.takbook.com].pdf




[سپاس از حسن توجه خواننده]

گرد آورنده: سارا دانشی

استاد راهنما: علی اکبر حسنوند

درس: دفاع مقدس

دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز

جنگ ایراندوره‌های آموزشیوطن پرستیگردان دژعراق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید